خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی احساس غرور میکردیم که چنین فرماندهی داریم « سرهنگ مسعودگودرزی » سال ۱۳۶۰ بود که از پایگاه سوم شکاری « همدان » به پایگاه پنجم ( امیدیه ) منتقل شدم . به محض ورودم به پایگاه و معرفی خودم به کارگزینی مربوطه ، طبق روش ، رئیس کارگزینی پرسنل تازه وارد را برای ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/سعی کن هنگام خشم خوددار باشی
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی سعی کن هنگام خشم خوددار باشی « سرهنگ خلبان علی عالی زاده » پایگاه امیدیه به سبب اینکه مدت مدیدی قبل از جنگ تحمیلی غیر فعال بود وهنوز کارهای ساختمانی و تأسیسات مختلف آن به اتمام نرسیده بود . در زمان واگذاری مسئولیت این پایگاه ( درسال ۱۳۶۰ ) به شهید اردستانی ، ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/آخرین زمزمه در حریم دوست…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی آخرین زمزمه در حریم دوست « سرهنگ محمد نگارستانی » سال ۱۳۶۴ ، سعادت یارم بود که در سفر روحانی حج ، با شهید اردستانی هم کاروان باشم . در مدت اقامتمان در مدینه منوره و مکه معظمه نیز هم اتاق بودیم . اعمال حج به اتمام رسیده بود و در تدارک بازگشت ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/با این روحیه بزرگ شود برایش خوب است…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی با این روحیه بزرگ شود برایش خوب است « محمد اردستانی ، فرزندشهید » پدرم حاج مصطفی مرد بسیار شجاع و جسوری بود . او همواره سعی میکرد ، جرأت و جسارت را که لازمه هر انسان ، برای دستیابی به موفقیت و کمال است به ما بیاموزد و در این راستا از ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/برای زیارت آقا رفته بودم نه مطرح شدن…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی برای زیارت آقا رفته بودم نه مطرح شدن «شهین اردستانی ، مادر همسر شهید » حاج مصطفی انسانی بسیار مخلص بود . هر کاری را فقط برای رضای خدا انجام میداد و رضایت خداوند را برخواستههای شخصی ترجیح میداد و در همه امور ، نیتش قربه الی الله بود . او همواره ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/اگر قبول شده باشی ، اعزام میشوی…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی اگر قبول شده باشی ، اعزام میشوی « اکبر اردستانی ، برادر شهید » قرار بود برای دیدن یک دوره دو ماهه نظامی عازم کشور چین شوم . علی رغم اینکه در کلیه مراحل پذیرش و امتحان قبول شده بودم ، ولی در دل کمی ابهام داشتم که نکند ، بی دقتی شود ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ فدایی امام…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی فدایی امام « شهین اردستانی ، مادر همسر شهید » دامادم حاج مصطفی انسان بسیار مؤمن و شجاع بود . ایشان طی دوران دفاع مقدس مخلصانه میجنگید و خود را فدایی امام میخواند . او شهادت را موهبتی الهی میدانست و عاشق شهادت بود . حاج مصطفی همواره از تیمسار شهید ، ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ نمیخواهم گرفتار هوای نفس شوم…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی نمیخواهم گرفتار هوای نفس شوم « سید کمال اردستانی ، برادر همسر شهید » روزی در منزل نشسته بودیم که یکی از بستگان آمد و خبر داد ، حاج مصطفی را دیده که به طرف روستای قاسم آباد ( روستای زادگاهش ) میرفته . در آن موقع ما و سایر بستگان در ورامین ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/مهمان میشوم ، ولی شرط دارد…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی مهمان میشوم ، ولی شرط دارد « حجت الاسلام محمد جعفر روحی » زمانی که در پایگاه بوشهر ، مسئول عقیدتی سیاسی بودم ، روزی شهید اردستانی برای انجام مأموریتی به پایگاه آمد . آن موقع معاون عملیات نیروی هوایی بود . به سبب سابقه آشنایی و الفتی که بین ما وجود ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ بگذار وظیفهاش را انجام دهد…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی بگذار وظیفهاش را انجام دهد « اکبر اردستانی ، برادر شهید » برادرم ( شهید اردستانی ) با اینکه مشغله زیادی داشت ، ولی هر چند وقت ، یکبار به روستای قاسمآباد میآمد و در کارهای کشاورزی به ما کمک میکرد . غروب یکی از روزهای تابستان با ماشین شخصی ایشان که ... ادامه مطلب »