خانه » شهدای ورامین » وصیت نامه شهید منصور سوریان

وصیت نامه شهید منصور سوریان

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خدای بزرگ که او همان رحمان است و هم رحیم و با سلام به امام عزیز و شهدای گلگون کفن با توجه به اینکه مرگ حق است و عمر دست خداست بر آن شدم که وصیت نامه ای بنویسم . انشاء الله که خدا شما را موفق کند تا بتوانید به وصیت ها عمل کنید.

من همه شما را به تقوا و نظم در کارهایتان دعوت می کنم و از همه شما التماس دعا دارم پدر و مادر  عزیزم دست شما را می بوسم و برایتان از خدای بزرگ رحمت و صبر خواها نم چند صباحی خدمت شما بودم وبه شما خیلی انس گرفتم . امیدوارم که مرا حلال کنید و برا یم دعا کنید و از خدای بزرگ بخواهید که مرا ببخشد خواهر عزیزم این را بدان که سیاهی چادر تو از خون من برنده تر است و برادرم ، عزیزم ، هر چند کوچکی ،خود را به ایمان مسلح کن که قدس در انتظار شماست . انشاالله که همیشه بروید مسجد و نمازهایتان را در مسجد بخوانید و برای من گناهکار هم دعا کنید از روحانیت جدا نشوید از اسلام جدا نشوید . همیشه در خط امت حزب الله باشید و به امام عشق بورزید و برای امام عا کنید تا انقلاب حضرت مهدی (عج) زنده بماند و این انقلاب خونین را رهبری کند . ای خدای بزرگ در لحظه شهادت به من فرصتی ده تا بتوانم کلام کوبنده لا اله الا الله را بر زبان جاری سازم و در حق خمینی این روح بزرگ ایمان دعا کنم و جسم پر خونم با دستهای مهدیت (عج) آشنا گردد و با چشمی باز دشمنانت را ببینم آمین یارب العالمین . مهدی جان می دانم که سر باز خوبی برایت نبودم و اما سرورم ! مولایم می دانی که گذشت خصلت مردان خداست پس من امیدوارم زیرا که به امیدم تو، تویی که عزیز خدا هستی زنده ام . پس بیا و پیش خدا ما را شفاعت کن ، خدای بزرگ تو شاهد باش با تمام وجودم و عنایت تو را فقط می خواهم .

برایم گر یه نکنید برای حضرت زهرا (س) گریه کنید برای مظلمویت فرزندانش گریه کنید برای آن حسین که ندای( هل من ناصر ینصرنی) او در نهایت بی یاری و مظلومیت بر آمد گریه کنید.

ای خوش آن روزکه این منزل ویران بروم*** راحت جان طلبم ازپی جانان بروم

فرزندم فکر کردم که وقتی بزرگ شدی یک هدیه بزرگی از پدر شهیدت داشته باشی از این رو قرآن کتاب قانون خدا را که در پایش خونهایی از پاکترین خونهای جوانان ملت مسلمان و مستضعف ریخته شده است به تو هدیه می کنم . از پدر و مادرم حلالیت می طلبم در مرگم شیون نکنید که می دانم نمی کنید شما خود بهتر می دانید من به راهی رفتم که در آرزویش بودم و این را بدانید اگر امروز نمی رفتم باید دوسال دیگر می رفتم شهادت در پیشانی من نوشته شده بود و خدا می داند همه اش به عشق او زنده بودم و پیشش رفتم اگر جنازه ای داشتم پدر و مادر جنازه ام را در قبر بگذارند اگر جنازه ای در کار نبود من هم مثل برادرم محسن میروم که بر شهدای بی مزار اضافه شوم مادر عزیزم یادت باشد برایم زیاد قرآن بخوانی و دعا کنی چون مادر خودت هم می دانستی که اگر شهادت نصیبم نمی شد خیلی د لم می گرفت و دوباره خودم را آماده می کردم برای عملیات بعدی و دوباره شما را به زحمت می انداختم ولی اگر شهید شوم شماراحت می شوید ، خود من هم راحت شدم رفتم تا دست داداش محسن را در آن دنیا بگیرم و منتظر شما باشم همسرم من برای شما از خداوند صبر و بردباری طلب می کنم ، من از شما راضی هستم و شما هم از من راضی باش.

بین سه راه دهلران – فکه پنجشنبه ۶۴/۵/۲۴

عملیات عاشورای ۳

———————————————–

تهیه شده توسط بسیجیان پایگاه شهید محراب مدنی و نمازگزاران مسجد مهدیه کارخانه قند

یک نظر

  1. سلام در چزابه و فتح المبین افتخار همراهی با این شهید والامقام را داشتم ؛ در بین رزمندگان اشجع بود و قلبی رقیق داشت خداوند او را با سالار شهیدان دست کربلا محشور دارد

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.