خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات شهید مصطفی اردستانی/آخرین زمزمه در حریم دوست…

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/آخرین زمزمه در حریم دوست…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی

آخرین زمزمه در حریم دوست

« سرهنگ محمد نگارستانی »

سال ۱۳۶۴ ، سعادت یارم بود که در سفر روحانی حج ، با شهید اردستانی هم کاروان باشم . در مدت اقامتمان در مدینه منوره و مکه معظمه نیز هم اتاق بودیم .
اعمال حج به اتمام رسیده بود و در تدارک بازگشت به مدینه بودیم . مسیر مکه تا مدینه را می بایست با اتوبوس طی می‌کردیم و وسایل را در کامیونی که برای حمل کالاهای حجاج در نظرگرفته شده بود قرار می‌دادیم . هم کاروانی‌ها وسایل را برداشته بودند و هر کس هتل را به سمت کامیون برای تحویل بار ترک می‌کرد . من نیز وسایلم را برداشته بودم و قصد خروج از اتاق را داشتم . رو به حاج مصطفی کردم و گفتم :
حاج آقا ! تا ماشین حرکت نکرده وسایل را باید زود تحویل بدهیم . اگر وسیله‌ای دارید بیاورید !
خندید و گفت :
شما خوب می‌دانید که من وسیله‌ای ندارم ، جز دو تا ساک که کاروان داده . آنها را هم دستم می‌گیرم . شما بروید من هم می‌آیم .
راهرو هتل راطی کردم و خودم را جلو کامیون رساندم . وسایلم را تحویل دادم و منتظر حاج مصطفی ماندم ؛ ولی او نیامد . به هتل برگشتم و یکراست به اتاق رفتم تا به وی بگویم که ماشین آماده حرکت است ، کمی عجله کند . دیدم کف اتاق نشسته ، قرآن را روی دست گرفته و این طور زمزمه می‌کند :
« خدایا تو را به این قرآن قسم می‌دهم ! اگر قسمت شد و سفر بعدی به زیارت آمدم ، از تو می‌خواهم که امام خمینی کلید دار خانه‌ات باشد و مابتوانیم نماز جماعت را به امامت آن مراد و مرشد پیرمان اقامه کنیم !»
آهسته جلو رفتم ، دستم را روی شانه‌اش گذاشتم و گفتم : « آمین یا رب العالمین » در حالی که می‌گریست ، بلند شد و هردو از اتاق خارج شدیم و به سمت اتوبوس حرکت کردیم .

منبع: کتاب اعجوبه قرن

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.