خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ فدایی امام…

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ فدایی امام…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی

 
 فدایی امام

 « شهین اردستانی ، مادر همسر شهید »

دامادم حاج مصطفی انسان بسیار مؤمن و شجاع بود . ایشان طی دوران دفاع مقدس مخلصانه می‌جنگید و خود را فدایی امام می‌خواند . او شهادت را موهبتی الهی می‌دانست و عاشق شهادت بود . حاج مصطفی همواره از تیمسار شهید ، عباس بابایی به عنوان اسوه و الگو یاد می‌کرد و به او غبطه می‌خورد . ایشان خود را جا مانده از خیل شهدا می‌دید . نیمه‌های شب از خواب شیرین برمی‌خاست و با آن حضور قلب و سوز دلش اشک می‌ریخت و با خدای خود راز و نیاز می‌کرد تا شاید فیض عظمای شهادت را نصیبش فرماید .
در شامگاه ۱۵ دی ماه ۷۳ آنگاه که از کارهای روزمره خانه فارغ شده و در خوابی عمیق رفته بودم ، کبوتری زیبا از فراز آسمان پر کشید و بی‌محابا به درون اتاق آمد . چند چرخش در مقابلم زد و به یکباره نقش زمین شد و مرد . از اینکه این کبوتر قشنگ و زیبا در برابرم جان داده بود خیلی ناراحت شدم !
از شدت ناراحتی از خواب بیدار شدم و با نگاهی به عقربه‌های ساعت دریافتم که ساعتی تا اذان صبح باقی است . خیلی مصطرب بودم . پی در پی صلوات می‌فرستادم و آیاتی از قرآن مجید را تلاوت می‌کردم تا کمی آرامش بیابم .
از فرط خستگی دوباره به خواب رفتم . هنوز چشمانم گرم نشده بود که زنگ خانه به صدا درآمد . در را گشودم . آقا جلال ( همسرم ) را می‌خواستند . از حالاتشان دریافتم که باید اتفاقی افتاده باشد . به آنان اصرار کردم تا واقعیت آنچه پیش آمده برایم بازگو کنند . در ابتدا طفره می‌رفتند و از گفتن حقیقت سرباز می‌زدند . گفتم :
من صبرش را دارم . بگویید چه اتفاقی افتاده ؟!
از شما چه پنهان ، تیمسار اردستانی سکته کرده . البته حالش بهتر شده و ما را فرستاده‌اند تا به شما اطلاع دهیم .
در آن هنگام پی بردم که حاج مصطفی به آرزوی دیرینه‌اش که همانا شهادت در راه دفاع از دین خدا و حریم کشور اسلامی بوده ، رسیده است و آن خواب در واقع رؤیای آخرین پرواز این کبوتر سبکبال بود که مشتاقانه به دیار دوست به پرواز درآمد و چون پروانه در آتش این وصل سوخت !

منبع: کتاب اعجوبه قرن

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.