خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات شهید مصطفی اردستانی/سعی کن هنگام خشم خوددار باشی

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/سعی کن هنگام خشم خوددار باشی

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی

سعی کن هنگام خشم خوددار باشی

« سرهنگ خلبان علی عالی زاده »

پایگاه امیدیه به سبب اینکه مدت مدیدی قبل از جنگ تحمیلی غیر فعال بود وهنوز کارهای ساختمانی و تأسیسات مختلف آن به اتمام نرسیده بود . در زمان واگذاری مسئولیت این پایگاه ( درسال ۱۳۶۰ ) به شهید اردستانی ، آن شهید بزرگوار تمام همت خود را به کار برد تا با راه‌اندازی تأسیسات ضروری از جمله وسایل خنک کننده که در منطقه گرمسیری از حیاتی‌ترین امور به حساب می‌آیند ، آسایش نسبی پرسنل و خانواده‌ها را تأمین کنند .
علی رغم شدت جنگ در این سال ، و با وجود اینکه شهید اردستانی مسئولیت مهمی داشت و روزی چند بار هم پرواز جنگی انجام می‌داد ، سایر وقت خود را صرف رسیدگی به امور رفاهی پایگاه می‌کرد ، ولی مشکلات به حدی بود که در کوتاه مدت قابل حل نبود .
در یکی از روزهای گرم تابستان ، در پایگاه امیدیه ، یکی از پرسنل به علت خرابی دستگاه خنک کننده منزلش از کوره در می‌رود و راه منزل فرمانده پایگاه ( شهید اردستانی ) را برای شکوه و اعتراض در پیش می‌گیرد .
به علت اینکه شهید اردستانی تازه به فرماندهی پایگاه منصوب شده بود ، آن شخص وی را نمی‌شناخت ؛ فقط پرسان ، پرسان ، سراغ منزل او را می‌گرفته و قدری هم زیر لب غرولندکنان حرفهایی می‌زده است . سرانجام منزل فرمانده را می‌یابد . نزدیکی‌های منزل که می‌رسد ، صدایش را بلند می‌کند . تعدای از همسایه‌ها از منزل بیرون می‌آیند تا ببینند چه خبر است . در این حین شهید اردستانی که خود نیز راهی منزل بوده سر می‌رسد و می‌پرسد :
چی شده ؟ چرا داد و فریاد می‌کنی ؟
شخص شاکی جواب می‌دهد :
فن کوئل ( دستگاه خنک کننده ) منزلم خراب است ، زن و بچه‌ام کلافه شده‌اند ، خانه برایمان جهنم شده ، آمده‌ام درد دلم را به فرمانده پایگاه بگویم ، شاید فکری بکند !
شهید اردستانی می‌گوید :
خانه‌اش آنجاست ، ولی الآن در منزل نیست . فردا به دفتر ایشان بروید من ترتیب ملاقات شما را می‌دهم . آنجا حرفهایت را بزن ، حتماً رسیدگی می‌کند .
فردای آن روز ، شخص شاکی ، وارد دفتر فرماندهی می‌شود . ( قبلاً فرمانده به آجودان سپرده بود که شخصی با این مشخصات آمده ، سریع او را به دفتر هدایت کنید . )
بلافاصله آجودان خیر می‌دهد . شهید اردستانی اجازه‌ورود می‌دهند . آن شخص وقتی وارد دفتر می‌شود ، برای لحظه‌ای بهت زده ، نگاه در نگاه فرمانده می‌دوزد :
ببخشید ! شما … جناب سرهنگ …
شهید اردستانی با مهربانی جلو می‌آید ، دست در گردن او انداخته و صورتش را می‌بوسد و می‌گوید :
بله ، من ، اردستانی هستم .
آن شخص می‌پرسد :
جناب سرهنگ ! پس چرا دیروز خودت را معرفی نکردی ؟!
حاج مصطفی می‌گوید :
شما دیروز عصبانی بودید ، گیریم که خودم را هم معرفی می‌کردم ، چه مشکلی حل می‌شد ؟ مسئله فن کوئلها به زودی حل می‌شود . ان‌شاء الله در صدد راه اندازی آنها هستیم .
آن شخص ، وقتی این متانت و بردباری شهید اردستانی را می‌بیند ، از عمل خود پشیمان شده ، مرتب از اتفاقی که دیروز افتاده بود ، عذرخواهی می‌کند . فرمانده دستی به شانه‌اش می‌زند و می‌گوید :
– عذرخواهی لازم نیست ، سعی کن هنگام خشم کمی خوددار باشی !

منبع: کتاب اعجوبه قرن

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.