خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی
مهمان میشوم ، ولی شرط دارد
« حجت الاسلام محمد جعفر روحی »
زمانی که در پایگاه بوشهر ، مسئول عقیدتی سیاسی بودم ، روزی شهید اردستانی برای انجام مأموریتی به پایگاه آمد . آن موقع معاون عملیات نیروی هوایی بود . به سبب سابقه آشنایی و الفتی که بین ما وجود داشت ، به دیدنم آمد . پس از اینکه با هم قدری صحبت کردیم ، از ایشان خواستم تا برای شام در منزل ، مهمان ما باشد .
شهید اردستانی از آنجا که محبت به علاقه خاصی به روحانیت داشت ، این خواهش مرا پذیرفت ، ولی گفت :
ببین حاج آقا ! اگر قرار است مهمان شما باشم ، شرطش این است که غذا برایم نپزید . لااقل غذای گوشتی نپزید !
در جوابش گفتم :
تیمسار ! غذا نپزید یک حرفی است ، گوشتی نباشد ، چرا ؟ به هر صورت غذا هر چه باشد ممکن است گوشت در کنارش باشد .
ایشان با آن حالت تواضعی که همواره داشت و زبانزد بود ، طوری که به من بر نخورد گفت :
جاج آقا ! من نمیخواهم شکمم گورستان حیوانات باشد . غذای آماده و بدون گوشت باشد ، بهتر است .
گفتم :
خیلی خوب ! شما بیایید ، در منزل هر چه حاضری داشتیم با هم میخوریم . مربا ، کره ، ماست و عسل طبیعی هم هست ، هر کدام را خواستید میل کنید .
باشه ، همین خوب است .
وقتی به منزل آمدند ، هنگام شام ، از یکی دو تا خوراکی بیشتر استفاده نکردند . من که او را به خوبی میشناختم ، میدانستم که ایشان به قدری خود ساخته شده و از لحاظ عرفان و معنویت به جایی رسیده که جز آن از او توقع نداشتم .
منبع: کتاب اعجوبه قرن