خانه » شهدای ورامین » شهدای شاخص

شهدای شاخص

خاطرات شهید علی قمی (۱۴) // فرمانده ۲۳ ساله، صیاد شیرازی به کاوه و قمی عشق می ورزید و…

مسجد پادگان ما ابتدا در یک مجتمع کشاورزی بود. یک سری خانه های سازمانی داشت، دو سه تا ساختمان امور خدماتی. در حقیقت جای قابل تحملی برای استقرار نیرو ها نبود. یکی از عشق های قمی و کاوه ساختن پادگان بود. شبانه روز برای ساختن پادگان تلاش می کردند. قمی اعتقادش بر این بود که اولویت دارترین مکانی که باید ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید علی قمی (۱۳) // مرزن آباد، ضد انقلاب زیر پای ماست و…

بی سیم چی بی سیم چی را دنبال خودش می کشاند؛ چون خودش کوهنورد قهاری بود، خسته نمی شد. هر بی سیم چی با قمی به شناسایی نمی رفت. خودش گلچین می کرد. بی سیم دست بی سیم چی و گوشی دست علی قمی بود و از کوه و کمر می رفتند بالا.  ————————————————————————————————————- عملیات را ماهرانه طراحی می کرد ... ادامه مطلب »

پوستر شهید مهتدی

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون تصویر امروز اختصاص دارد به شهید سعید مهتدی. امیدوارم از این تصویر بهترین بهره رو ببرید و ما را هم از دعای خیرتان بی نصیب نفرمایید. ان شاء الله تعالی… برای دریافت تصویر، یک صلوات برای تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بفرستید. ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید علی قمی (۱۲) // ما می توانیم، در ارتفاعی بلندتر از ما و…

علی اصغر حسین (ع) به حضرت علی اصغر(ع) علاقه مند بود. هم خودش روضه می خواند و هم گریه می کرد. می گفت: دشمن از مشاهده ی شهادت علی اصغر(ع) مات مهبوت است و شروع می کرد به گریشتن. صحنه ی عاشورا و مظلومیت عاشورا را با حضرت علی اصغر(ع) گره می زد. تجلی تمام مصداق های عاشورا را در ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید علی قمی (۱۱) // مرد میدان، الله اکبر سر دهید و …

نگذاشت کاوه با ما بیاید اواخر زمستان ۱۳۶۲ بود که می خواستیم برویم همان منطقه ای که علی قمی شهید شد یک منطقه ی دمکرات خیز. تعداد معدودی از بچه های اطلاعات عملیات بودیم. کاوه به همراه ما پشت وانت نشسته بود. علی قمی از این موضوع اطلاعی نداشت. دم در پادگان که می خواستیم از دژبانی عبور کنیم، قمی ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید علی قمی (۱۰) // بنزین، سرما خوردگی و…

برادر قمی کیست؟ از قرارگاه حمزه هلی کوپتری آمد که قائم مقام تیپ ویژه، علی قمی را برای جلسه به پیران شهر ببرد. هلی کوپتر آمد کنار ما، خلبان پیاده شد و گفت: با برادر قمی کار دارم. علی قمی خاک و خلی آن طرف تر از ما نشسته بود. اشاره کردم؛ «اوناهاش، اون برادر قمی.» از دور نگاهی انداخت ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید علی قمی (۹) // آر.پی.چی را آماده کن، جدول و…

آر.پی.چی را آماده کن علی جعفر زاده ابتدای سال ۱۳۶۲ نیروها را برای عزیمت به اورمیه جمع کردیم. آن موقع پاکسازی بوکان و مهاباد مطرح بود. از طرف مهاباد شروع کردیم و به روستایی رسیدم، متاسفانه لو رفته بودیم و از اطراف به ما تیراندازی می شد. قمی گفت: «آر.پی.جی زن! ساختمان دو طبقه را بزن.» باند شدم بزنم، دیدم ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید علی قمی (۸) // تشکیلاتی بود، سوار بر تویوتا و …

————————————————————————————————————- رفتیم کردستان همسر شهید پدرم اصلا موافق رفتن من به ارومیه نبود، از طرف دیگر علی آقا یکی از خانه هایی که متعلق به تیپ ویژه بود را گرفته بود و می گفت: این جا کاملا امن است و مشکلی نیست. فروردین از راه می رسید و پدر و مادرم می خواستند بروند مشهد که مادرم به پدرم گفت: ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید علی قمی (۷) // من پیش مرگ شما هستم ، تعجب دکتر! و …

————————————————————————————————————- دعای توسل هوشنگ بزرگی یک شب آمدم دفتر فرماندهی، دیدم قمی پشت کرده به دیوار و رو به قبله به نواری که در حیاط می خواند گوش می دهد و مثل ابر بهار گریه می کند. با قمی صمیمی بودم، با او مزاح هم می کردم. گفتم: «بابا جان! چرا این قدر گریه می کنی؟!» به طنز و مطایبه ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید علی قمی (۶) // پیام صیاد شیرازی برای شهادت قمی ، تشییع باشکوه و …

————————————————————————————————————- حقوقش را قطع می کنند احمد قمی علی آقا تصمیم می گیرد برای مقابله با ضد انقلاب، به کردستان اعزام شود. از طرف پادگان به او می گویند: اگر در پادگان نماند، حقوقش را قطع می کنند. ولی او باز هم در پادگان نمی ماند و به غرب کشور می رود تا شایستگی هایش در آن جا بیشتر به ... ادامه مطلب »