ایشان تیمسار ستاریاند . « تیمسار جهانگیر بالش زر » ویلاهایی که به دستور تیمسار ستاری در اردوگاه « بیشه کلا » برای استراحت پرسنل نیروی هوایی احداث شده بود ، هنوز نیمه کاره مانده بود. تیمسار اصرار داشتند ؛ این ویلاها تا شروع فصل تابستان آماده شده و به بهره برداری برسند . روز هشتم خرداد ماه بود که ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید منصور ستاری / حس بویایی …
حس بویایی « سرهنگ رشید قشقایی » سال ۱۳۷۰ برای تیمسار ستاری کسالتی پیش آمد . به خاطر وخامت حالشان در بیمارستان بستری شدند و تحت مراقبتهای پزشکی قرار گرفتند . من ، وقتی از این ماجرا باخبر شدم ، برای دیدارشان به بیمارستان رفتم . هنگامی که در آنجا بودم ، پرستار برای تزریق آمپول به کنار تختشان آمد ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید منصور ستاری / مشورت در هواپیما …
مشورت در هواپیما « تیمسار خلبان محمد دانشپور » شب بود که آجودان تیمسار ستاری به منزل ما زنگ زد و گفت : تیمسار فرمودند شما فردا ساعت ۷ صبح در فرودگاه مهر آباد حاضر باشید ! رأس ساعت مقرر ، خود را به فرودگاه رساندم . تیمسار نیز به همراه تعدادی از معاونتهای نیرو به فرودگاه آمده بودند . ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید منصور ستاری / بازگشت از سفر کره …
بازگشت از سفر کره « سرهنگ رشید قشقایی » به همراه تیمسار ستاری از منازل مسکونی قصر فیروزه شماره ۲ بازدید میکردیم که خانم یکی از پرسنل جلو آمد و گفت : تیمسار ! در این شهرک پرجمعیت حتی یک پارک وجود ندارد . فرزندان ما مجبورند به پارکهای بیرون از شهرک بروند . در نتیجه عدم کنترل ما بر ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید منصور ستاری / این بابا ول کن نیست !
این بابا ول کن نیست ! « سرهنگ محمود اسدیان » در یکی از روزهای گرم و آفتابی تابستان ، تعدادی سرباز و کارگر ، محوط ویلاهای تازه احداث شده اردوگاه بیشه کلا را چمن کاری میکردند . در آن زمان ، تیمسار ستاری در اردوگاه تشریف داشتند ، لذا برای سرکشی به محل آمدند . لباس شخصی به تن ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید منصور ستاری / روزه مسافر …
روزه مسافر « تیمسار سید حسین کاتبی » شهید ستاری به مسائل معنوی پایبندی عجیبی داشتند و همیشه به نکات ریزی دقیق میشدند که از دید ما مسئله مهمی به حساب نمیآمد . در این باره دو خاطره از ایشان در ذهنم نقش بسته که بیان آن خالی از لطف نخواهد بود. رمضان سال ۱۳۶۸ تیمسار را برای آزمایش یک ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید منصور ستاری / نگویید نمیشود !
نگویید نمیشود ! « سرهنگ بهروز سرمد » موزه نیروی هوایی ابتدا در دوشان تپه بود . میخواستیم آن را به محل جدیدش در قلعه مرغی ( دانشکده پرواز ) انتقال دهیم . اکثر تجهیزات موزه را به آنجا بردیم ، ولی در انتقال هواپیماهای بزرگ با مشکل مواجه شدیم . تصمیم گرفتیم ، چند فروند هواپیمای قدیمی را که ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید منصور ستاری / نمیدانم چرا هنوز زندهام ؟
نمیدانم چرا هنوز زندهام ؟ « هدایت الله بهبودی ، خبرنگار » دومین باری بود که به دفترش میرفتم ، پیش از این ، همراه « مرتضی سرهنگی » برای هموار کردن راهی جهت گرفتن خاطرات خلبانها در دوران جنگ رفته بودیم . انبوهی از علاقه بود . علاقه برای حفظ آنچه که خلبانها و کادر فنی نیروی هوایی در ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید منصور ستاری / وام بلاعوض …
وام بلاعوض حدود ساعت ۸ شب بود که تیمسار با لباس شخصی به در منزل ما آمدند . ابتدا ایشان را نشناختم . جلو در ایستادند و از اوضاع و احوالمان پرسیدند . سپس گفتند : اجازه میدهید داخل شوم ! گفتم : ببخشید میشود کارت شناسایی شما را ببینم ؟ چون واقعاً ایشان را نشناختم . پس از اینکه ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید منصور ستاری / زن و بچهاش از من واجب ترند …
زن و بچهاش از من واجب ترند « سرهنگ علی ظهوری » اواسط آذر ماه ۱۳۷۳ ، من دست اندر کار چاپ کتاب « مقدمهای بر اصول پرواز » بودم . ناگزیر ، بیشتر وقت خود را در چاپخانه لجستیکی میگذراندم . در همان ایام ، تیمسار ستاری نیز در حال تهیه نقشه هوایی ایران بودندو مرتب به چاپخانه سر ... ادامه مطلب »