خانه » شهدای ورامین » شهدای شاخص (برگ 7)

شهدای شاخص

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ او لایق شهادت بود…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی    او لایق شهادت بود  « زهرا اردستانی ، خواهر شهید » عصر پانزدهم دیماه ۷۳ بود . غم سنگینی سراسر وجودم را فرا گرفته بود . دوست داشتم با خود خلوت کنم و های‌های بگریم تا شاید کمی سبک شوم . در اندیشه آن بودم تا مکان مناسبی را بدین جهت بیابم ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی /اوج سخاوت…

      خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی اوج سخاوت  « کارمند انعام الله مشکاتی »  هشت سال دفاع مقدس به یمن وجود مردان سلحشور عرصه نبرد به خوبی رقم خورد . مردانی که در راه عشق سر از پا نشناخته و غیورانه ، دشمن را به زانو در آوردند که شهید اردستانی بی‌اغراق یکی از این پاکبازان ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ هرگز مردم را بمباران نمی‌کنم

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی  هرگز مردم را بمباران نمی‌کنم  « سرهنگ خلبان علی عالی زاده » سال ۱۳۵۶ ، درست یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ، شهید اردستانی از پایگاه بوشهر به تبریز منتقل شد . ضمن اینکه هم گردانی شدیم ، سعادت همسایگی با این مرد خدا را نیز پیدا کردم . در آپارتمانی ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی / می‌خواهم آن دنیا مشکل نداشته باشم .

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی    می‌خواهم آن دنیا مشکل نداشته باشم .  « سرهنگ خلبان علی عالی زاده » زمان جنگ بود ، روزی در پست فرماندهی نشسته بودیم که زنگ تلفن به صدا در آمد . گوشی را برداشتم ، تلفن از ورامین بود و حاج مصطفی را می‌خواست . او را به پای تلفن فرا ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ خستگی را خسته کرده بود

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی  خستگی را خسته کرده بود  « سرهنگ مسعود گودرزی » پایگاه امیدیه از جمله پایگاههای نیروی هوایی بود که پس از جنگ ، عملیاتی شد و با اعزام پرسنل ، از تخصص‌های گوناگون به این پایگاه مهم و استراتژیک ، یکی از مقرهای اصلی پرواز جنگنده‌ها برای سرکوبی دشمن بود . قبل از ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ ناراحت نباش امام زمان با ماست

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی    ناراحت نباش امام زمان با ماست  « منیر اردستانی ، همسر شهید » یک سال قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی با حاج مصطفی ازدواج کردم . روحیه او از همان آغاز برایم استثنایی و تحسین برانگیز بود . آنچه در طول زندگی سرتاپا شور و حماسه‌اش برای آن ساکت ننشست اسلام بود ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ کشاورزی را دوست دارم…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی  کشاورزی را دوست دارم  « سرهنگ حسن تاجیک » چند هکتار زمین در ورامین داشتیم . معمولاً آخر هفته برای کمک در کارهای کشاورزی به آنجا می‌رفتم . روزی برای انجام کاری به اداره آبیاری ورامین رفتم . رئیس آن اداره به من گفت : « همکارتان را که شغل مهمی دارد و ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ تا جان دارم مبارزه می‌کنم…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی  تا جان دارم مبارزه می‌کنم  « اکبر اردستانی ، برادر شهید » برادرم ، حاج مصطفی چندین ویژگی خاص داشت که از کودکی تا شهادت آنها را در وجود خود حفظ کرد . در مقابل اعمال ناشایست دیگران هیچ گاه ساکت نمی‌نشست . کاری را که تشخیص می‌داد درست است و باید انجام ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید حاج مصطفی اردستانی/ فرمانده در صف نان…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی  فرمانده در صف نان  « سرهنگ مسعود گودرزی » مدتها تصورم این بود ، اشخاصی که مسئولیتهای مهم را می‌پذیرند ، به لحاظ اینکه وقتشان با ارزش است ، فرصت پرداختن به سایر امور ، بویژه تهیه مایحتاج منزل را از دست می‌دهند . هر چند تصورم دور از واقعیت نبود و تا ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید حاج مصطفی اردستانی/ کندن چاه…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی  کندن چاه  « سرهنگ خلبان عرب سرهنگی » تیمسار شهید ، حاج مصطفی اردستانی ، روزی برای دیدار با پدر و مادر و اقوامش به ورامین می‌رود . پدر مرحومش همان موقع برای کندن چاهی در حیاط منزل به دنبال مقنی می‌گشته . وقتی شهید اردستانی این موضوع را متوجه می‌شود به ایشان ... ادامه مطلب »