خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی
کشاورزی را دوست دارم
« سرهنگ حسن تاجیک »
چند هکتار زمین در ورامین داشتیم . معمولاً آخر هفته برای کمک در کارهای کشاورزی به آنجا میرفتم . روزی برای انجام کاری به اداره آبیاری ورامین رفتم . رئیس آن اداره به من گفت : « همکارتان را که شغل مهمی دارد و بچه ورامین است ، میشناسید ؟ » گفتم : « چه کسی را میگویید ؟ مشخصاتشان چیست ؟ » گفت : « همان که یک رنو دارد و بیل دسته کوتاهی هم عقب رنو میگذارد . گویا کشاورزی هم میکند که گاهی اوقات به این اداره میآید .»
دانستم که منظورش تیمسار اردستانی است . گفتم : « ایشان همکار ما هستند » گفت : « شنیدهام شغل مهمی در نیروی هوایی دارد ، ولی خیلی متواضع و فروتن است » گفتم : « من از جزئیات خبر ندارم . »
چند روز بعد در تهران در مجتمع فرهنگی کوی انقلاب برنامه داشتیم . از فرماندهان ، من جمله ایشان دعوت کردیم . آخر مجلس یادم آمد که موضوع را به او بگویم . چون همه رفتند ، خدمت ایشان رسیده ، موضوع را گفتم . گفت : « تو که چیزی نگفتی ؟ » گفتم : « نه » گفت : « الحمدلله بهتر شد . چون من گاهی برای گرفتن آب برای آب برای آبیاری مزرعه به آن اداره میروم ، دوست ندارم مرا بشناسند » گفتم : « تیمسار شما هم کارهای زراعی میکنید ؟! » گفت : « من وقتی در مزرعه بیل میزنم لذت میبرم . ضمن اینکه در هوا پرواز میکنم ، کشاورزی را نیز دوست دارم . »
منبع: کتاب اعجوبه قرن