خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ او لایق شهادت بود…

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ او لایق شهادت بود…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی

 
 او لایق شهادت بود

 « زهرا اردستانی ، خواهر شهید »

عصر پانزدهم دیماه ۷۳ بود . غم سنگینی سراسر وجودم را فرا گرفته بود . دوست داشتم با خود خلوت کنم و های‌های بگریم تا شاید کمی سبک شوم . در اندیشه آن بودم تا مکان مناسبی را بدین جهت بیابم . مدتها بود به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) نرفته بودم – همان آقایی که در روایت ثواب زیارتش همچون زیارت حرم مطهر حضرت امام حسین (ع) آمده است – لذا به مادر شوهرم گفتم :
موافقی بریم زیارت شاه عبدالعظیم (ع) ؟
پیشنهاد خوبی است ،‌حاضرم .
از ورامین سوار ماشین شدیم و به سوی شهر ری حرکت کردیم . دل شوره عجیبی داشتم . در طول مسیر مدام با خود زمزمه می‌کردم . در کنار ضریح حضرت ، حال و هوای خاصی پیدا کردم . همانند مرغ پر شکسته‌ای دست و پا می‌زدم و اشک از چشمانم چون سیل روان بود . از آنچه بر من می‌گذشت متحیر بودم . هنوز سرخی غروب آفتاب در آسمان پهناور پرتوافکن بود که به منزل رسیدیم و ساعاتی بعد در خواب شبانگاهی فرو رفتیم .
هنگام سحر ، در خواب دیدم منادی جمله ….. را سر داد و آنگاه سه مرتبه تکرار کرد : « من قطع شدم و به خدا وصل شدم . » از خواب برخاستم . نگاهی به ساعت دیواری انداختم . به اذان صبح دقایقی بیش نمانده بود . زمان به سرعت گذشت و صدای مؤذن از مسجد محل طنین انداز شد . الله اکبر ، الله اکبر … وضو گرفتم و سجاده را پهن کردم .
نماز را خواندم و به دعا نشستم و مشغول مناجات با خالق هستی شدم . هنوز زیارت جامعه‌کبیره را به اتمام نرسانده بودم که زنگ خانه به صدا درآمد . آری قاصد شهادت حاج مصطفی با تنی خسته و رنجور از راه رسیده بود . رنگ رخسار و آمدن زود هنگامش حکایت از خبری ناگوار برایمان داشت .
شوهریم پرسید :
اتفاقی افتاده ؟!
خیر ؛ ولی …
ولی چی ؟! زودتر بگو چی شده ؟!
شب گذشته تیمسار سکته کرده !
بی‌درنگ به او گفتم :
حاج مصطفی سکته نمی‌کند . من یقین دارم حاجی شهید شده !
در این هنگام بود که بغض گلویش ترکید و با نگاهش گفت :
آره حاج مصطفی سکته نمی‌کند ! او لیاقت شهادت را داشت و خدا نیز دوست داشت که او به مرگ طبیعی نمیرد .

منبع: کتاب اعجوبه قرن

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.