خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی
کندن چاه
« سرهنگ خلبان عرب سرهنگی »
تیمسار شهید ، حاج مصطفی اردستانی ، روزی برای دیدار با پدر و مادر و اقوامش به ورامین میرود . پدر مرحومش همان موقع برای کندن چاهی در حیاط منزل به دنبال مقنی میگشته .
وقتی شهید اردستانی این موضوع را متوجه میشود به ایشان میگوید :
پدر جان لازم نیست سراغ مقنی بروی ، خودم چاه را میکنم .
پدرش میگوید :
این کار سخت است ، شما که نمیتوانید !
حاج مصطفی در جواب میگوید :
شما اجازه بدهید ! به امتحانش میارزد .
پدر در مقابل اصرار فرزند تسلیم میشود و چارهای نمیبیند ، جز اینکه وسایل لازم را برایش فراهم کند . پس از آماده شدن وسایل ، از قبیل کلنگ ، چرخ چاه و … شهید اردستانی دست به کار میشود .
طوری که خودش برایم تعریف میکرد . با هر ضربهکلنگ ، ذکری میگفته و سرانجام پس از چهار روز چاهی با چند متر عمق حفر میکند . یکی از همسایهها که فکر میکند « حاج عباس » ( پدر شهید اردستانی ) مقنی را برای کندن چاه آورده ، به در منزل آنها میرود و میگوید :
ببخشید ! حاج عباس میشه به این مقنی بگی چاه ما را هم بکند
پدر شهید اردستانی وقتی این حرف را از همسایه میشنود ، میخندد و میگوید :
نه ، نمیشود .
چرا ؟ خب دستمزدش را میدهم .
آخه ایشان دستمزد نمیگیرند .
مگر میشه کسی کار کنه و دستمزد نگیره ؟!
بله ، میشه ، چون پسرم حاج مصطفی است .
همسایه وقتی متوجه میشود ، مقنی تیمسار اردستانی ، فرزند حاج عباس است میخندد و از اینکه چنین درخواستی کرده عذرخواهی میکند .
منبع: کتاب اعجوبه قرن