خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات شهید مصطفی اردستانی / می‌خواهم آن دنیا مشکل نداشته باشم .

خاطرات شهید مصطفی اردستانی / می‌خواهم آن دنیا مشکل نداشته باشم .

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی
 
 می‌خواهم آن دنیا مشکل نداشته باشم .

 « سرهنگ خلبان علی عالی زاده »

زمان جنگ بود ، روزی در پست فرماندهی نشسته بودیم که زنگ تلفن به صدا در آمد . گوشی را برداشتم ، تلفن از ورامین بود و حاج مصطفی را می‌خواست . او را به پای تلفن فرا خواندم . وقتی گوشی را گرفت ، چهره‌اش را نگاه می‌کردم ، در حالی که داشت به تلفن گوش می داد ، برق شادی در چشمانش جهید و صورتش از خوشحالی گل انداخت .
آن روز ، خبر دادند که همسر حاج مصطفی در حال وضع حمل است . از او خواسته بودند که هر چه زودتر خودش را به ورامین برساند . هر چند به خاطر شرایط جنگ ترجیح می‌داد که در پایگاه باشد و همدوش سایرین به نبرد ادامه دهد . ولی با اصرار ما قبول کرد که راهی ورامین شود .
چون با من صمیمی بود ، نزدم آمد و گفت :
علی ! مقداری پول داری به من قرض بدهی ؟
گفتم :
البته .
سه هزار تومان پول ، به ایشان دادم . برگی کاغذ برداشت و شروع به نوشتن کرد . چند دقیقه بعد به طرفم آمد و گفت :
عالی زاده ! امضا کن .
کاغذ را گرفتم و نوشته را به دقت خواندم .
« باسمه تعالی ، این بنده خدا ، مصطفی اردستانی ، مبلغ ۳۰۰۰ تومان پول از برادر علی عالی زاده قرض گرفتم که … »
از امضا کردن نامه استنکاف کردم و گفتم :
آقا مصطفی ! این قدر به ما مطمئن نیستی که برای این وجه ناقابل این کارها را می‌کنی ؟
لبخندی زد و گفت :
می‌دانم ، ولی دنیاست ، شاید من رفتم و بلایی سرم آمد ، خیالم از دادن این قرض راحت باشد ، که آن دنیا مشکل نداشته باشم .
من که دیدم او تمام کراها و حرکاتش طبق موازین شرع است و این عمل او نیز از همین تعالیم سرچشمه می‌گیرد ، به خواسته‌اش گردن نهادم و نوشته را امضا کردم . ولی او شاهد دومی را نیز برای امضا فرا خواند :
آقای وطن خواه ! شما هم لطفاً به عنوان شاهد امضا کنید !
جناب وطن خواه نیز برگه را امضا کرد و حاج مصطفی کاغذ را به من سپرد و خداحافظی کرد و رفت .

منبع: کتاب اعجوبه قرن

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.