خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی با تو میگویم « سرتیپ خلبان نصرالله عرفانی » دوستی و آشناییام با شهید بزرگوار سرلشکر مصطفی اردستانی به سالهای ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ بر میگردد . در آن زمان ، محل خدمتی من پایگاه بوشهر بود و ایشان نیز همراه چند تن دیگر از دوستان خلبان برای مدت یک سال و یا کمی ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/اردستانی ، دارای خصلتهای متضاد بود…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی اردستانی ، دارای خصلتهای متضاد بود « دکتر منوچهر فدوی اردستانی » از زمانی که شهید ، سرلشکر خلبان حاج مصطفی اردستانی را می شناختم ، خصلتهای متضادی را درایشان دیده بودم که ممکن است در کمتر کسی وجود داشته باشد . معمولاً انسانهای جسور و شجاع ، چندان رئوف و مهربان نیستند ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ اصلاً قند نمیخورم…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی اصلاً قند نمیخورم « سرهنگ خلبان علی عالی زاده » شهید اردستانی در لحظهها و برهههای مختلف بر سر مسائلی چنان موضع مناسب اتخاذ میکرد ، که ما را تحت تأثیر قرار میداد . همواره سعی میکرد در تصمیم گیریها ، جنبه خوب و خالصانه را برگزیند . روزی در گردان پروازی نشسته ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ تصمیم بر اساس تحقیق…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی تصمیم بر اساس تحقیق « سرهنگ مسعود گودرزی » در پایگاه امیدیه خدمت میکردم . چند ساعتی از شروع خدمت گذشته بود . برای انجام دادن کاری از محل اداری خارج شدم . در حال بازگشت به محل کارم بودم و پیاده به در ورودی ستاد نزدیک میشدم . نزدیکیهای در ستاد ، ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ هدیه را نپذیرفت…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی هدیه را نپذیرفت « سرهنگ خلبان عرب سرهنگی » وابسته نظامی در یکی از کشورها بودم . پس از اتمام مأموریتم ، هنگام بازگشت به ایران ، در صدد برآمدم ، هدیهای برای تیمسار شهید ، حاج مصطفی اردستانی که سابقه دوستی با هم داشتیم ، بیاورم . هر چه فکر کردم چه ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ کارگر ناشناس…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی کارگر ناشناس « ستوان علی اصغر شرفی » پایگاه هوایی دزفول در ابتدای جنگ تحمیلی ، محور اصلی حملات هوایی به خاک دشمن و مناطق جنگی محسوب میشد . از این رو خلبانان زیادی از سایر یکانها برای انجام پروازها به این پایگاه مأمور میشدند . سال اول جنگ بود که شهید ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی / تبعیض ممنوع…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی تبعیض ممنوع « یکی از پرسنل نهاجا » در یکی از یکانهای نیروی هوایی ، مسئول خبازخانه بودم و برای جیره غذایی سربازان نان بربری درست میکردیم . از فرط علاقهای که به تیمسار اردستانی داشتم ، یک روز برای اینکه بخشی از محبتهای ایشان را جبران کنم ، چند قرص نان بربری ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی/ یک سوم سهم حاج محمد…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی یک سوم سهم حاج محمد « اکبر اردستانی ، برادر شهید » در زادگاهمان ( روستان قاسمآباد ) باغ کوچکی از ارث پدری به برادرم حاج مصطفی رسیده بود . او به سبب مسئولیت مهمی که در نیروی هوایی داشت و مجبور بود در تهران باشد ، برای رسیدگی به باغ ، وقت ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی / کلاس سوم ، ریاضی پنجم…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی کلاس سوم ، ریاضی پنجم « مجتبی اردستانی ، برادر شهید » برادرم ، شهید حاج مصطفی ، دو سال از من کوچکتر بود ، کلاس پنجم ابتدایی در ورامین درس میخواندم . برادرم نیز در همان مدرسه ، کلاس سوم ابتدایی بود . روزی معلم ریاضی برای حل کردن مسئلهای مرا ... ادامه مطلب »
خاطرات شهید مصطفی اردستانی / با تو میگویم اعجوبه قرن…
خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی با تو میگویم اعجوبه قرن « اعظم اردستانی ، فرزند شهید » پدرم انسان بزرگی بود و من که دختر ایشان هستم همیشه به وجود چنین پدری افتخار میکردم . میدانستم که او هم به همه ما علاقهمند است ، ولی هیچ وقت حاضر نبود که علاقهاش مانع از انجام دادن وظیفه و ... ادامه مطلب »