خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا (برگ 2)

خاطرات شهدا

خاطرات شهید علی قمی (۹) // آر.پی.چی را آماده کن، جدول و…

آر.پی.چی را آماده کن علی جعفر زاده ابتدای سال ۱۳۶۲ نیروها را برای عزیمت به اورمیه جمع کردیم. آن موقع پاکسازی بوکان و مهاباد مطرح بود. از طرف مهاباد شروع کردیم و به روستایی رسیدم، متاسفانه لو رفته بودیم و از اطراف به ما تیراندازی می شد. قمی گفت: «آر.پی.جی زن! ساختمان دو طبقه را بزن.» باند شدم بزنم، دیدم ... ادامه مطلب »

روایت «شهید جعفری منش» از حمله‌های شیمیایی صدام در «کربلای۵»

رزمندگان‌ اسلام برای‌ آزادسازی‌ مناطق‌ تحت‌ اشغال‌ و دفع‌ تجاوز دشمن‌ و به‌ منظور دست‌یابی‌ به‌ اهداف‌ والای‌ خود، اقدام‌به‌ انجام‌ عملیات‌ کربلای‌ پنج‌ در این‌ منطقه‌ کردند. این‌ عملیات‌ در تاریخ‌ نوزدهم‌ دی‌ ماه‌ ۱۳۶۵ با رمز مبارک‌ یازهرا(ع) در منطقه‌ شلمچه‌ و شرق بصره‌ آغاز شد. این‌ عملیات‌ تا پایان‌ سال‌۱۳۶۵ ادامه‌ یافت‌ و به‌ لحاظ‌ مقاومت‌ و ... ادامه مطلب »

شهید جعفری منش، آخرین بازمانده از «دعوت شدگان والفجر۴»

عملیات والفجر ۴ یعنی همان روزهایی که در ارتفاعات پنجوین درگیری بالا گرفته بود. ۱۹۰۰۰ نفر کشته ، زخمی و اسیر از دشمن یکی از پیروزی های سپاه اسلام را در این عملیات به رخ کشید اما در مقابل شهدا و مجروحین زیادی از رزمندگان اسلام نیز در ارتفاعات پنجوین به جا ماندند. جانبازانی که مجروحیت جنگی خود را از ... ادامه مطلب »

روایت اولین دیدار با حاج همت/ رمز یازهرا و پهلوی شکسته برادرهمسرم در کربلای ۵

خاطرات شهید محمد جعفری منش (۹) جعفری منش از عملیات‌های مختلفی که شرکت داشته است چنین می‌گوید: گردان همیشه آماده مالک اشتر در جبهه مسئول دسته بودم، گردان مالک اشتر در لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص)؛ حاج ابراهیم همت فرمانده لشگرمان بود و شهید کارور فرمانده گردانمان؛ گردان ما یک گردان بسیار آماده‌ای بود. حدود ۱۶ یا ۱۷ ورزشکار داشت. ... ادامه مطلب »

شهیدی که روی پرونده‌اش نوشته شده بود: «اعزام مشروط»!

خاطرات محمد جعفری منش (۷) محمد جعفری‌منش، جانبازی ۷۰ درصدی و دیابتی است. فشار خون دارد. هر دو کلیه اش را از دست داده و چشم چپش تخلیه شده است. سینوس‌های صورتش را تخلیه کرده‌اند. کام دهان ندارد. مچ دست راست و چپش ترکش خورده است. هر دو کتف و ساعدهایش هم ترکش خورده‌اند. قسمتی از جمجمه اش را قبلا ... ادامه مطلب »

گفتگو با مادر شهید محمد منصوری

  روایتی متفاوت از یک مادر شهید “صغری پایین شهری” مادر شهید “محمد منصوری” هستم و در سال ۱۳۲۲ در شهرستان “ورامین” به دنیا آمدم. پدرم “حیدرعلی” اهل قم و مادرم “مریم خاتون شیرکوند” اصلیتشان خرم آبادی بود. پدرم وقتی نوجوان بود به ورامین مهاجرت می‌کند و همین جا هم ازدواج می کند. ایشان قهوه خانه داشتند. هنوز هم از ... ادامه مطلب »

خاطره / شهید محمد منصوری

  خاطرات شهید محمد منصوری از زبان مادرش گاهی اوقات در سن ۶-۵ سالگی در حال بازی سکوت می‌کرد و به یک نقطه خیره می‌شد از او می‌پرسیدیم چه اتفاقی افتاده چرا بازی نمی‌کنی؟ می‌گفت مادر آقایی به داخل خانه ما می‌آید و شروع می‌کرد به توصیف لباس و ظاهر آن آقا و با زبان کودکانه خود عبا و عمامه ... ادامه مطلب »

خاطرات سید رضا احمدی از دفاع مقدس

بعداز صبحانه حرکت می کردیم و پس از حدود دو کیلومتر پیاده روی به جاده آسفالت می رسیدیم و از اونجا بوسیله ماشینهای عبوری که اکثرا تویوتا بود پشت اون سوار می شدیم برای استحمام و خرید مایحتاج به شهر اندیمشک یا دزفول می رفتیم . اگر روزجمعه بود ، می رفتیم نماز جمعه درفول و به امامت آیت اله ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید احمد محسنی

 یک روز یکی از بجه های برادرش که پول کمی هم داشت می خواست که چرخ وفلک سوار شود که او نیز متوجه شد و چون دوستان زیادی برادرزاده اش داشت او نیز تمام بچه ها و دوستان برادر زاده اش را به طور رایگان و با حساب خودش سوار چرخ و فلک کرد و بچه ها هم از این ... ادامه مطلب »

شهید زواره محمدی؛ از اخراج به جرم اذان گفتن تا جواب رد شنیدن از ژاندارمری

چون در خانواده مذهبی و سنتی در روستای محمدآباد ورامین به دنیا آمده بود و زندگی می‌کرد، از همان دوران طفولیت، خصلت تدین را با خودش داشت؛… ———————- حاج قاسم صادقی، بیان گرمی دارد که شنونده را به شنیدن، راغب می‌کند. با او برای شنیدن خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی و گروه مظلوم فدائیان اسلام در دفتر مشرق قرار ... ادامه مطلب »