خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا (برگ 8)

خاطرات شهدا

خاطرات شهید منصور تاجیک

شهید منصور تاجیک ازهمان دوران کودکی با رژیم ستم شاهی سخت مخالف بود او عکسهای شاه را از داخل کتابها پاره می‌کرد و با پول توجیبی خود اقدام به خرید وسایل و شعارنویسی بر روی دیوار می‌کرد . شهید بسیار شجاع و نترس بود گاهی صراحتاً به سربازها می‌گفت شما هم مانند دیگر سربازها از پادگان فرار کنید و در ... ادامه مطلب »

خاطره ای از شهید بهروز ترکاشوند در زندان‌های عراق

کرامت امیرکلایی : ماه محرم در پیش بود و اسرا طبق معمول آماده برگزاری مراسم این ایام بودند. همیشه چند روز مانده به محرم برای برگزاری مراسم برنامه‌ریزی می‌کردیم؛ مانند تهیه نوحه‌ و پلاکاردها؛ علاوه بر این سخنرانی و نوحه‌خوانی هر روز به یکی از برادران روحانی و مداح در اردوگاه محول می‌شد. وی افزود: محرم آن سال هر روز ... ادامه مطلب »

خاطره ای از شهید علی اصغر بوربور

خاطره ای از شهید علی اصغر بوربور از زبان برادر شهید او فردی بسیار منظم و مسئولیت شناس بود و همیشه در مورد جبهه و جنگ می گفت: تا زمانیکه جبهه نیاز به کمک دارد حتماً یکی از ما باید در جبهه حضور داشته باشد او از نظر تقوی سر آمد اهل منزل بود در تمامی نمازهای جمعه و جماعت ... ادامه مطلب »

گفتگو با والدین شهید حمیدرضا حیدری از شهدای دانش آموز

«شهید حمیدرضا حیدری» از جمله شهدای نوجوانی است که علی رغم سن‌اش، آن هنگام که کام شیرین محبت علوی را در سفره مولای خود امام زمان (عج) چشید و درس بندگی را آموخت تا زندگی را علی‌وار بگذراند، انگار می‌دانست که باید از پس همه زرق و برق‌های این دنیای فریبنده گذر کند و آرزوی شهادت و رسیدن به معبود را در قنوت ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/آن شب عجیب…

  خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی آن شب عجیب « ستوان علی رحیمیان » با چهره‌ای متبسم و نورانی ، صبح خیلی زود وارد ساختمان عملیات شد . وقتی به حضورش رسیدم ، بلافاصله دستور داد تا تمام نامه‌های اقدام نشده را برایش ببرم . خود نیز سراغ گاو صندوق رفته بود و تمام نامه‌های مهم را که ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/آخرین وداع…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی آخرین وداع « اعظم اردستانی ، دختر شهید » روزهای چهارشنبه با دوستانش به کلاس درس یکی از شخصیتهای مذهبی می‌رفتند . در آخرین چهارشنبه برای رفتن به این کلاس – که مباحث اخلاقی در آن طرح می‌شد – پدرم با ماشین اداره می‌روند . آن‌چنان که یکی از دوستانش می‌گفت : « ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/اینجا ، چه جای خوبی است…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی اینجا ، چه جای خوبی است « سید مرتضی اردستانی ، برادر همسر شهید » حاج مصطفی اردستانی به اماکن متبرکه و زیارتگاهها علاقه خاصی داشت . در هر کجا که بود . چنانچه فرصتی می یافت ، حتماً به زیارت نزدیکترین مکان زیارتی می‌رفت . شبهای جمعه ، زیارت اهل قبور ، ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/می‌خوام بابامو ببینم…

    خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی می‌خوام بابامو ببینم « مجتبی اردستانی ، برادر شهید » وقتی خبر شهادت حاج مصطفی را شنیدیم ، به سوی تهران حرکت کردیم و پس از مراسم تشییع ، پیکر پاک آن شهید را برای خاکسپاری از تهران به پیشوای ورامین ( آستان امامزاده جعفر بن موسی الکاظم (ع) بردیم . ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/نقدی بر « هاپوخان »…

  خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی نقدی بر « هاپوخان » « سرهنگ محسن گلناری » در سال ۱۳۷۳ ، دایره هنرهای نمایشی اداره عقیدتی سیاسی نهاجا ، جشنواره‌ای را به نام « تقابل » برگزار کرد . در این جشنواره که سراسری بود ، ۲۷ گروه نمایشی ارتش با متن مبارزه با تهاجم فرهنگی شرکت کردند و ... ادامه مطلب »

خاطرات شهید مصطفی اردستانی/قرعه کشی کنید …

  خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی قرعه کشی کنید « اکبر اردستانی ، برادر شهید » یکی از پرسنل نیروی هوایی برایم تعریف می‌کرد : زمانی که تیمسار معاونت عملیات نیروی هوایی را به عهده داشت ، یک روز زنگ در خانه‌اش به صدا درمی‌آید ، چند لحظه بعد در روی پاشنه می‌چرخد و تیمساردر آستانه در قرار ... ادامه مطلب »