خاطرات سردار شهید منصور ستّاری
دانشکده تا فرماندهی
آرزویی که به حقیقت پیوست
« تیمسار غلامرضا آقاخانی »
من با شهید ستاری در دانشکده افسری تحصیل میکردم . ایشان با وجود اینکه یک سال از من جلوتر بودند ، اما رابطه نزدیک و خوبی با هم داشتیم .
به یاد دارم ، روزی از طرف مجله ماهنامه ارتش آمده بودند و از دانشجویان سال دوم و سوم سؤال میکردند ، سؤالاتی از این قبیل که چرا به ارتش آمدهاید ؟ در آینده چه شغلی را میخواهید در ارتش داشته باشید ؟ و یا هدفتان از رسیدن به این شغل چیست ؟
هر کدام از بچهها چیزی میگفتند ، آن زمان در دانشکده جوی حاکم بود که اکثر بچهها میخواستند رسته پیاده را انتخاب کنند و به آن « عروس جبهههای نبرد » میگفتند . ولی شهید ستاری در پاسخ آن سؤال کننده گفتند :
من میخواهم فرمانده نیروی هوایی بشوم !
وقتی گزارشگر علت و انگیزه را از ایشان پرسید ، دقیقاً این جمله را فرمودند :
اقتدار هر مملکتی در ارتش آن است ، و اقتدار هر ارتشی در نیروی هوایی آن .
گزارشگر پرسید :
اگر شما فرمانده نیروی هوایی بشوید چه خواهید کرد ؟
ایشان جواب دادند :
نیروی هوایی قدرتمندی را میسازم که هواپیماهایش در داخل مملکت ساخته شود .
تیمسار ستاری ، این حرفها را زمانی میزدند که نوزده سال بیش نداشتند و اصلاً معلوم نبود که به کدام یک از نیروهای سه گانه ارتش فرستاده خواهند شد . پس از پایان دورهدانشکده افسری ، من و ایشان به نیروی هوایی منتقل شدیم .
هفده سال از آن دوران گذشت و سرانجام شهید ستاری به سبب لیاقتها و رشادتهایی که در دوران جنگ از خود نشان دادند به فرماندهی نیروی هوایی منصوب شدند .
ایشان تعدادی از بچههای دوران دانشکده را که میشناختند ، احضار کردند و دقیقاً به همان خاطرهای که من نقل کردم اشاره فرمودند و گفتند :
به خودم قول دادهام نیروی هوایی مقتدری در ایران داشته باشیم . روزهای سخت جنگ است و ما باید به نحوی تلاش کنیم که ملت قهرمان ایران حضور ما را در صحنههای نبرد ببینند و دلگرم شوند . باید بجنبیم ، فرصت کوتاه است .
از خصوصیات تیمسار این بود که در انجام کارها و پروژهها مرتب میگفتند :
فرصت کم است ، وقت نداریم .
این برای من یک معما شده بود تا اینکه ایشان به درجه رفیع شهادت نایل آمدند . تازه فهمیدم ، شاید منظور از اینکه وقت نداریم و فرصت کم است این باشد که او میدانسته عمر پربارش بیش از چهل و شش بهار نخواهد داشت .
به همین دلیل ، عجله زیادی در انجام پروژههایی که شروع میکرد ، داشت .”