خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات شهید محمد رجبی / تفسیر حمد …

خاطرات شهید محمد رجبی / تفسیر حمد …

تفسیر حمد

شهید محمد رجبی

ستوان یکم نیروی هوایی بود اما به خواست خودش به عنوان رزمنده ویک نیروی عملیاتی بسیجی در خطوط اصلی نبرد، خدمت می کرد. هر جا قدم می گذاشت، مکن و مقدمات نماز جماعت را آماده می کرد. مداح نبود اما دعای کمیل و زیارت عاشورای منقلب کننده ای می خواند. زیارت عاشورا را همیشه می خواند.

مادرش می گوید: «تمام خواسته هایش در این خلاصه می شد که شهید بشود. او همیشه مشغول آماده سازی خانواده و پدر و مادر بود یک بار وقتی از مرخصی چند روزه به منطقه باز گشته بود، دید گروهانش به پشت جبهه منتقل شده اند اما از آن رو  که برای او هدف اصلی، جنگ با کفر بود، با دسته ای دیگر همراه شده و در عملیات شرکت کرد و در همان عملیات مجروح شد. طول درمان او از نظر پزشک ۶ ماه بود اما کبوتر عاشق پرواز، وقتی بتواند پرواز کند دیگر نمی ماند. پس از چند هفته دوباره خود را به منطقه رساند و این در حالی بود که نام دختر تازه متولد شده اش را زینب گذاشته بود! وقتی با یکی از دوستانش در این رابطه صحبت می کرد، به او فهماند که این دختر باید بسیار صبر کند و در مشکلات آینده حضرت زینب (س) را بخاطر بیاورد».

در آخرین مرخصی به منزل پدر و برادرش مراجعه کرد و سفارش همسر و دخترش را به آن ها کرد. برادرش می گوید: هر بار که به مرخصی می آمد، وقت رفتن تنها یک بار سفارش می کرد. اما آخرین بار با دفعات قبل فرق داشت. چندین بار سفارش خود را تکرار کرد و خواست که نگذاریم به خانواده اش سخت بگذرد. وقتی دید مادر دچار نگرانی شده برای او توضیح داد که اگر اجل فرا برسد در هر جا که باشد انسان از دنیا می رود پس چه بهتر که این مرگ با شهادت همراه باشد.

محمد با همسرش صحبت کرد و ساعتی وقت صرف کرد تا آرامش لازم را به او داد. سوره حمد را برایش تفسیر کرد و در خلال تفسیر بارها رضایت کامل را برای رفتن به جبهه از او خواست. همسرش می گوید «او هیچ وقت این گونه عمل نمی کرد و این قدر تاکید نمی کرد که رضایت بدهم. اما این بار می گفت اگر راضی نباشی نمی روم. من به او گفتم که دیگر بچه هایت بزرگ شده اند واحتیاج به پدر دارند، سال ها در جبهه بوده ای چه اشکالی دارد که دیگر نروی؟» محمد گفت: «از امروز تا چهل و پنج روز دیگر به من فرصت بده تا به جبهه بروم. قول می دهم که دیگر به منطقه نروم.»

و این طور رضایت مرا جلب کرد. وقتی به منطقه رفت پس از پانزده روز شیمیایی شد و او را به بیمارستان منتقل کردند. حدود دو هفته بستری شد و دوباره عزم سفر کرد.

من به او گفتم: «مگر نگفتی اگر این بار برگردم دیگر به جبهه نمی روم؟»

محمد پاسخ داد: «ماموریت من نیمه تمام است. من از تو رضایت گرفتم که چهل و پنج روز به من فرصت بدهی. الان یک ماه گذشته و هنوز پانزده روز دیگر وقت دارم».

همسرش می گوید: «وقتی او رفت، لحظه شماری می کردم تا چهل و پنج روز تمام شود. اما دقیقاً در آخرین روز به شهادت رسید. به این ترتیب گفته ی شهید محمد رجبی عملی شد. چرا که دیگر نتوانست به جبهه برود».

ما باید بیاندیشیم که این محاسبات دقیق و آگاهی های خارج از اندیشه منطقی را به جز عاشقانی که به دریای بی کران علم و عرفان متصلند، چه کسانی می توانند داشته باشند؟ مدتی بعد از شهادت شهید محمد رجبی زینب، دختر دوساله به سختی بیمار شد. پدر به خواب همسرش آمد و کاسه آبی تعارف کرد و گفت: «این آب را به زینب بده، او تشنه است.»

در همین لحظه مادر از خواب بیدار شد و دید دخترش تشنه است و طلب آب می کند. با کاسه مقداری آب به او می خوراند و گویا این آب دارویی مؤثر بود. چرا که به سرعت دخترش بهبودی یافت.

دختر شهید رجبی می گوید: «پدرم را ندیده ام اما همیشه احساس می کنم پدر دارم و او در کنار من است. هر روز برایش نماز می خوانم و بر سر مزارش می روم و با او دردل می کنم. تا به حال دوبار او را به خواب دیده ام و این دوبار هنگامی بود که من بسیار غمگین بودم و به خاطر مشکلات غصه می خوردم. اما پدرم به خواب من آمد و به من گفت که باید صبر پیشه کنم».

زینب می گوید: «حداقل سپاسگزاری دختران جامعه از شهدا این است که حجاب خود را حفظ کنند. پسر شهید رجبی که سه سال از خواهرش بزرگتر است نیز به شهادت پدر افتخار می کند و می گوید خدا را شکر می کنم که پدرم با مرگی افتخارآمیز از دنیا رفته است و این احساس را دارم که همیشه سایه پدر بالای سرم است».

—————————-

منبع : کتاب “قرار پرواز” نوشته ی رضا عبداللهی صابر

۲ نظر

  1. عالی بود من ضمن تشکر از جنابعالی تقاضا دارم به دیدار این خانواده شهید و پدر و مادر ش بیایید و باز هم نظرات انها را در جهت تعالی ارزشهای دینی و اسلامی منعکس بنمایید الان فرزندان شهید به درجات بالای علمی رسیده اند بگویید که شهادت افتخار است.

    • سلام
      با تشکر از نظر ارسالی شما
      لطفا آدرس منزل شهید را برایمان ارسال نمایید.
      ضمنا نسبت خود را با خانواده شهید نیز مرقوم نمایید.
      همچنین بنویسید آیا والدین شهید بزرگوار در قید حیات هستند یا خیر؟
      با تشکر

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.