خاطرات شهداء
پشت آیینه
خلبان شهید علیرضا فتوحی شعار
راوی: شمسی تاجیک خاوه (مادر شهید)
عادت نداشت پول به دستم بدهد. این عمل را بیادبی می دانست. هر بار به خانهی ما میآمد و میرفت، تلفن میکرد و میگفت: «مادر! چرا آیینه تون خاک گرفته؟ برو پشت آیینه رو نگاه کن.»
میرفتم و میدیدم باز مثل همیشه پشت آیینه، روی طاقچه مقداری پول گذاشته است.
یتیم نواز
خلبان شهید علیرضا فتوحی شعار
راوی: اصغر علیدوستی (دوست و همکار شهید)
ماهانه هیجده هزار تومان حقوق میگرفت و به جرأت می گویم که بیش از ده هزار تومان آن را خرج بچّههای یتیم و فقرا میکرد. به من میگفت:
– «من وقت ندارم. تو بِگَرد، خانوادههای نیازمند و با آبرو رو پیدا کن. با هم میریم بهشون سر میزنیم.»
به جز من، تا لحظهی شهادتش، هیچ کس از موضوع کمک او به فقرا و ایتام، خبر نداشت. هر جا میرفتیم، پنهانی و دور از چشم دوستان و حتی همسر و اعضای خانوادهاش بود. از خانهی هر نیازمندی که برمیگشتیم، میگفت: «عمو اصغر، ما کجا بودیم؟»
من جواب میدادم: «هیچ جا، ما همین الان دم در خونه همدیگه رو دیدیم و به هم رسیدیم.»