خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات/شهید رحیم کارخانه محمودی

خاطرات/شهید رحیم کارخانه محمودی

خاطراتی از شهدای عملیات بیت المقدس

به فکر خانواده

شهید رحیم کارخانه محمودی

راوی: فاطمه علیکاهی، همسر شهید

همیشه به فکر ما بود. وقتی می‌رفت جبهه، همه‌ی لوازم زندگی را برای من آماده می‌کرد تا در سختی نباشم. می‌گفت: «تو بچّه داری. نمی‌تونی بری از خونه بیرون. سخته برات.»

قبل از اعزام، می‌رفت با نانوا صحبت می‌کرد. نانوا هر دو سه روز یک بار، یک بسته نان به خانه‌ی ما می‌آورد و وقتی رحیم برمی‌گشت، پولش را با او حساب می‌کرد.

دفاع

شهید رحیم کارخانه محمودی

راوی: همسر شهید

من با رفتنش مخالفت نمی‌کردم. امّا گاهی شکوه و گلایه می‌کردم:

«نمی‌شه حالا ایندفعه نری؟ یه عملیات دیگه برو.»

می گفت: «نمی‌شه که. اگه من نرم، امثال من هم نروند. می‌دونی چی می‌شه؟ کشورمونه، مملکتمون، باید بریم دفاع کنیم.»

سفارش

شهید رحیم کارخانه محمودی

راوی: همسر شهید

دوستانش هر وقت به مرخّصی می‌آمدند، به خانه‌ی ما هم می‌آمدند و احتیاجاتمان را برآورده می‌کردند. می‌گفتند: «‌آقا رحیم سفارش کرده یه سری هم به شما بزنیم. اگه کمکی از دستمون برمی‌یاد، انجام بدیم.»

خودش هم هر وقت می‌آمد مرخّصی، به دیدار خانواده‌ی دوستانش می‌رفت و به اموراتشان رسیدگی می‌کرد.

اشک من

شهید رحیم کارخانه محمودی

راوی: همسر شهید

 

دختر بزرگم کلاس سوّم دبستان بود. همیشه به پدرش نامه می‌نوشت و برای او می‌فرستاد. یک بار وقتی رحیم از منطقه برگشت، در حالی که چهره‌اش خیلی محزون و گرفته بود، نامه‌ی دخترم را به من نشان داد. بعد ار کلّی حرف‌های گفتنی، پایان نامه‌اش نوشته بود:

«بابا! این‌جای نامه که خیسّه، اشک من ریخته، که دلم براتون تنگ شده.»

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.