خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات شهید علی قمی (۱۴) // فرمانده ۲۳ ساله، صیاد شیرازی به کاوه و قمی عشق می ورزید و…

خاطرات شهید علی قمی (۱۴) // فرمانده ۲۳ ساله، صیاد شیرازی به کاوه و قمی عشق می ورزید و…

مسجد

پادگان ما ابتدا در یک مجتمع کشاورزی بود. یک سری خانه های سازمانی داشت، دو سه تا ساختمان امور خدماتی. در حقیقت جای قابل تحملی برای استقرار نیرو ها نبود. یکی از عشق های قمی و کاوه ساختن پادگان بود. شبانه روز برای ساختن پادگان تلاش می کردند. قمی اعتقادش بر این بود که اولویت دارترین مکانی که باید برای پادگان در نظر گرفته شود، مسجد است.

و این کار را هم کرد. ابتدا مسجد پایگاه ساخته شد و سپس به ایجاد درمانگاه، میدان صبحگاه و ……. پرداختند.

 ————————————————————————————————————-

 فرمانده ۲۳ ساله

درابتدای عملیات آزادسازی پیران شهر – سردشت، فرمانده ی تیپ ناصر کاظمی به شهادت رسید و حالا باید قائم مقام تیپ، فرمانده می شد. محمدعلی گنجی زاده فرمانده ی تیپ می شود. بعد از طی ۴۵ کیلو کتر گنجی زاده هم شهید شد. درواقع دومین فرمانده تیپ هم به شهادت رسید. در این میان قمی فرمانده ی تیپ می شود. زمانی هم که به فرماندهی تیپ می رسد ۲۳ سالش است. کاوه هم فرمانده عملیات تیپ بود. در ماه های شهریور و مهر سال ۱۳۶۱ قمی به تنهایی تیپ را رهبری کرده است. به تعبیری دیگر (( گفت بوالفتح )) تا سه راه میرآباد را قمی فرماندهی کرده است.

 ————————————————————————————————————-

ذکاوت قمی

اشنوزنگ، منطقه ای بود که روبروی پادگان جلدیان قرار داشت. قمی عملیات پاکسازی آن جا را خیلی با مهارت انجام داد. به موازات جاده ی پیران شهر – سردشت این بار جاده ی پیران شهر – مهاباد پاکسازی شد. ده ها عملیات پراکنده ی این چنینی با مشارکت فعال برادران یگان و خصوصاً علی قمی به تنیجه رسید. اگر هوشیاری و ذکاوت قمی نبود، انسجام تیپ در نبرد پیران شهر- سردشت، بعد از شهادت دو فرمانده ی قدر و زبده از هم می پاشید.

————————————————————————————————————-

 هلی کوپتر

صیاد شیرازی برای فتح ارتفاعات ۲۵۱۹ در منطقه ی حاج عمران به تیپ ویژه ی شهدا مأموریت می دهد. کاوه و صیادشیرازی عملیات را هدایت می کردند، ولی صحنه ی عملیات ارتفاع ۲۵۱۹ را قمی فرماندهی می کرد و در کوران ماجرا حضور داشت. خود قمی می گفت : من با بچه ها رفته بودم روی ارتفاعات، عراق هم پشت سرهم پاتک می زد. کماندوهای عراقی دیوارهای صخره ها را می گرفتند و می آمدند بالا. آن ها تا بن داندان مسلح بودند. خمپاره های شصت به دوششان بود، تیربار هم داشتند و دیدم که اسلحه هایشان را به داندانشان می گیرند و از کوه بالا می آیند، ما هم یک گردان معدود بالا بودیم، نه سنگری داشتیم نه پناهی، در بالای ارتفاع جنگ تن به تن شروع شد و بر آن ها چیره شدیم، ولی متأسفانه دو هلی کوپتر بر ما مسلط شد و نیروهایشان را بین نیروهای ما پیاده کردند. یکی از هلی کوپترها را نصر آزادانی، که اهل اصفهان بود، می زند و دیگری را علی قمی. این دو هلی کوپتر تا پایان جنگ از قمی و دوستش به یادگار مانده بود.

 ————————————————————————————————————-

رزمنده ی معمولی

هیچ وقت ندیدم شأنی بیشتر از یک رزمنده ی معمولی برای خودش قائل شود. می دید که چه چیزی تکلیف است، به همان تکلیف عمل می کرد. یک وقت درحال انتقال یگان از مهاباد به کنار دریا بودیم، قمی خودش در آن سرمای سخت پشت وانت رانندگی می کرد. در صحنه ی حل اختلافات احتمالی محور وحدت بود. حتی اگر گاهی فرد مجروحی به تور قمی می خورد، قمی لباش هایش را می شست، کفش هایش را واکس می زد. خودش را مثل یک رزمنده ی معمولی جلوه می داد. از سوی دیگر مدیران و رده های بالای تیپ را هم تحت تأثیر قرار می داد.

قمی همان موقع که در حیات بود، همین جایگاه و عزت اثر گذاری را داشت. شاید بعضی ها گمان کنند که چون ایشان شهید شده، افراد را تحت تأثیر خودش قرار می دهد. نه، این چنین نیست، او در موقع حیات طیبه اش هم این گونه بود.

 ————————————————————————————————————-

 جانشین گروهان!

۲۳نفر بودیم؛ محراب، اصغرزاده و … رفیتم کردستان و به تیپ ویژه پیوستیم. زمانی که ما وارد پادگان سنندج شدیم، اولین برخورد ما با قمی آن جا بود که فرمانده گردان بود. همان جا کاوه ما را به قمی معرفی کرد. گفت که من را بگذارد جانشین گردان و قمی من را گذاشت جانشین گروهان! از همان اول آبمان در یک جوی نرفت، ولی بعدها با قمی بُر خوردیم.

————————————————————————————————————-

صیاد شیرازی به کاوه و قمی عشق می ورزید

شهید صیاد شیرازی همیشه با اعجاب از تیپ ویژه ی شهدا یاد می کرد. عملیات والفجر ۲ عملیات سنگینی انجام شد. صیاد شیرازی در ارتفاعی به نام ۲۵۱۹ بود که کلید منطقه بود. قمی هم در جنگ نامنظم داخلی موفق بود و هم در عملیات برون مرزی که با دشمن بعثی انجام داد، توانست تیپ ویژه را مستقر کند و آن ها عملیات آزادسازی بعضی از نقاط را عملی کنند.

یا صیاد شیرازی زیاد جلسه داشتیم، مثل روز برای من روشن بود که او روی تیپ ویژه ی شهدا حساب ویژه ای باز کرده است. قمی و کاوه را می شناخت و به هر دوی ایشان عضق می ورزید.

————————————————————————————————————-

خندید و رفت

نیروها در حال استراحت کامل بودند. در این مواقع مسابقه فوتبال برگزار می کردیم. تیم فرماندهی با یکی از تیم ها مسابقه داشت. علی قمی هم در تیم فرماندهی توپ می زد. هر چه محمود کاوه به علی قمی گفت بیا بازی کن! علی آقا نیامد. در مقابل اصرار کاوه، سری تکان داد و گفت: نه، من کار دارم، خیلی کار دارم. رفت آرایشگاه و پس از آن حمام و لباس رسمی سپاه را پوشید و آمد کنار زمین باز هم کاوه گفت: برادر قمی بیا، تعارف نکن. علی قمی با لبخند ملیحی که بیشتر مواقع روی لبانش نقش می بست، گفت: نه کار دارم. دست راستش را به نشانه ی خداحافظی تکان داد و خندید و رفت.

————————————————————————————————————-

کاوه صورت قمی را بوسید

لحظه ای که به کاوه خبر دادند علی قمی شهید شده، ماشین فرماندهی را برداشت و با هم به محل درگیری تیپ رفتیم، خیلی تند و با شتاب می رفت که در این فاصله چند بار سرم به سقف ماشین خورد. رسیدیم به جمع بچه ها، جایی که پیکر قمی نقش زمین شده بود. صورت قمی را بوسید و از بچه ها پرسید: کجا تیرخورده ؟بچه ها انگشت اشارهشان به بالای درختان رفت. کاوه نگاهی به دور و بر انداخت، هیچ کسی را ندید و به دوشکاچی گفت: دوشکاچی درخت ها را بزن. گفت: چشم.

ضدانقلاب ها که لباس سبز پوشیده بودند و بالای درخت ها کمین کرده بودند، مثل برگ روی زمین ریختند.

 ————————————————————————————————————-

انتقام خون قمی

وقتی کاوه مطلع شد که قمی شهید شده است، نیروهایش را از میاندوآب به سرعت جمع می کند و می آورد سه راهی نقده . کاوه خیلی به قمی ارادت داشت. انتقام خون قمی را می گیرد. چرچه در این جریان کشته می شود و حدود دو تویوتا از ضدانقلاب به هلاکت می رسند. جنازه ها را در نقده و مهاباد می گردانند تا ضدانقلاب درس عبرت بگیرد.

————————————————————————————————————-

خاطرات مجید ایافت درباره شهید علی قمی

————————————————————————————————————-

منبع : کتاب ” کوچ لبخند ” نوشته ی حسین قرایی

یک نظر

  1. باسلام متاسفانه این شیر کردستان و جبهه هاخیلی کم به نسل امروز معرفی شده امیدوارم که آن طوری که بود معرفی شود البته در زمان حیاتش گمنام بود شاید هم همانند آن زمان دوست دارد گمنام باشدولی هر چه مصلحت باشد همیشه با یادش آرامش می گیرم. ۲۲ ماه توفیق داشتم امر او را با جان و دل اطاعت کنم واکنون باهمان نیت راهش را. به امید شفاعتش

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.