خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات شهید علی قمی (۵) // گل داماد ، قمی به دیدار خدا رفت و ….

خاطرات شهید علی قمی (۵) // گل داماد ، قمی به دیدار خدا رفت و ….

http://dlnew.ir/varamincity.com/tasavir/shohada/tasavir-shohadaye-varamin/shahid-ali-ghomi---www-varamincity-com-03.jpg

———————————————————————————————————————————–

گل داماد

محمد تقی علایی

شیخ عباس می خواست مراسم عقد کنان علی را در تهران برگزار کند. من را از پیشوا برد که در جشن عقد کنان علی شعر بخوانم. یک شعر صد بیتی هم درست کرده بودم که آخر هر بند هم این بود: « کف زنید از برای گل داماد ». من تا بند اول شعر را خواندم، علی از مجلس زد بیرون. شیخ عباس آمد و در گوشی به من گفت: « کف زنید از برای گل داماد» را نخوان، علی خجالت می کشد. عوضش کن، بگو «صلوات برای گل داماد» یا «بر محمد و آلش صلوات». از این جا به بعد شعر را برگرداندم و گفتم: «صلوات برای گل داماد» و علی را می دیدم که با نجابت قابل تحسینی – که مخصوص خودش بود – در مجلس نشسته بود.

———————————————————————————————————————————–

شکارچی ماهر

علی صلاحی

در عملیاتی که ضد انقلاب را متلاشی کردیم، یکی از پس مانده هایشان می خواست فرار کند. یک مرتبه پرید روی قاطر و سریع به سمت کوه تاخت. درهمان حال حرکت هم با پررویی تمام به سمت رزمنده ها تیراندازی می کرد. صدای کاوه را شنیدم که می گفت:«بچه ها الان قمی شکارش می کند.»

جوان کوتاه قدی پرید روی قاطر دیگری و به موازات قاطری که ضد انقلاب بر آن سوار بودف تاخت. روی قاطر نشانه گرفت و ضد انقلاب را در حال فرار از پا در آورد. عجیب بود تا آن موقع قمی را نمی شناختم!

———————————————————————————————————————————–

مداح

محمد تقی علایی

کنار شیخ عباس قمی نشسته بودم، قرار بود شیخ عباس به همراه تعدادی از آشپزهای پیشوا به کردستان  برود و برای رزمنده ها غذای داغ تهیه کند. علی زنگ زده بود، گفت: ((بابا! حاج تقی علایی را می بینی؟))  شیخ عباس گفت: ((بابا جان! حاج تقی الان پیش من است.)) گوشی را داد به من و به او قول دادم که حتماً به جبهه بروم و برایشان مداحی کنم. هفته بعد که خواستم به کردستان بروم، پیکر گلگون علی روی دست ها مردم پیشوا جلوه نمایی می کرد وو ان جا برایش خواندم:

سردار تیپ شهدا رفت                            علی به دیدار خدا رفت

———————————————————————————————————————————–

قمی به دیدار خدا رفت

محمدتقی علایی

 عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز

سردار تیپ شهدا پیش خداست امروز

*******

شد روز عاشورا دوباره

جسم قمی شد پاره پاره

*******

سردار تیپ شهدا رفت

قمی به دیدار خدا رفت

 این ها شعارهایی بود که برای تشییع پیکر علی آقا درست کرده بودم و مردم با شوقی شگرف این شعار را می خواندند و به سر و سینه می زدند و پیکر نحیف او را تشییع کردند.

———————————————————————————————————————————–

دوستان وفادار

محمدتقی علایی

قمی یک دوستی داشت به نام کریم کاظمیان که برای آوردن جنازه ی قمی از کردستان به پیشوا خیلی زحمت کشیده بود. می آید پیشوا و این هفت روزی که برای قمی برنامه بود، چای می آورد و خلاصه پذیرایی می کرد. روزی که خواست برود، گفت من از این جا بروم شهید می شوم. رفت کردستان و شهید شد. جنازه اش را بردند محل زندگی اش؛ فریمان مشهد.

شیخ عباس به من زنگ زد و گفت: ((کریم کاظمیان شهید شده و ما باید به فریمان برویم.)) من، شیخ عباس ، فاضلی دوست و چراغی رفتیم فریمان. خانواده کاظمیان که خبر دار شده بودند ما حرکت کردیم، جنازه را نگه داشته بودند. مردیم فریمان همه جمع بودند، چند بیت شعر خواندم و شیخ عباس هم چند دقیقه از رابطه ی او و علی صحبت کرد. علی هم خودش خوب بود و هم دوستان وفادار خوبی داشت.

———————————————————————————————————————————–

منبع : کتاب ” کوچ لبخند ” نوشته ی حسین قرایی

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.