خانه » شهدای ورامین » وصیت نامه شهید منصور نعیمی

وصیت نامه شهید منصور نعیمی

بسم الله الرحمن الرحیم

از کجا آمده ام ،آمدنم بهر چه بود                   به کجا می روم آخر ننمائی وطنم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک                   دو سه روزی قفسی ساخته ام از بدنم

ای خون آن روز که پرواز کنم تا بر دوست       به هوای سر کویش پرواز کنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم       آن که آورد مرا بازبرد در وطنم

 

با نام ایزد دانا که طریق رشد و هدایت را برای بندگان خود قرار داد که از میان آنها انسان هایی به درجه ی ملائک رسیده اند . خدایا می دانی که چه می کشیم ، پنداری که چون شمع  ذوب می شویم ما از مردن نمی ترسیم اما می ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر بسوزیم روز هم می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد . پس چه باید کرد ؟ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند . عجب دردی !چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید  شویم. آری همه یاران سوی مرگ رفته اند در صورتی که نگران فردا بودند . خدایا مرا ببخش ،از گناهان من درگذر، تو کریم و رحیم هستی . خدایا با تو پیمان بسته بودیم که تا پایا ن راه برویم و بر پیمان خویش همچنان استوار هستیم .

 

خوشا آنان که با عشق حسینی            شهادت را پذیرفتند و رفتند

خوشا آنان که در این عرصه خاک           چو خورشیدی درخشیدند و رفتند

خوشا آنانکه وقت دادن جان                   به جای گریه خندیدند و رفتند

 

ای خانواده عزیزم من کوچکتر از آنم که به شما سفارش کنم، ولی به عنوان برادر و فرزند کوچکتان می گویم ای مادر و خواهران من رفتاری زینب گونه داشته باشید و ای پدر زحمتکش عزیزم. مردی صابر و استوار باش و  مشکلات زندگی تو را از صحنه خارج نکند و ای برادر عزیز اگر من نتوانستم برای تو برادر کوچکتری باشم و دینم را ادا کنم باید حلالم کنی و در راه اسلام و انقلاب کوشا باشی ، و ای دوستان عزیز ، دوستان من آن کسانی  هستند که راه مرا ادامه دهند.

شهید عشق در میدان پیکار              چو پروانه بسوزد در ره یار

نویسند بر حریر لاله با خون              خداوندا خمینی را نگهدار

و در آخر یک خواهش دارم که مرا در امام زاده حسین رضا دفن کنید و در روی سنگ قبرم شعر بالا را بنویسید .

منصور نعیمی

۱۳۶۴/۱۲/۱۸

 

———————————————–

تهیه شده توسط بسیجیان پایگاه شهید محراب مدنی و نمازگزاران مسجد مهدیه کارخانه قند

یک نظر

  1. سلام وعرض ادب

    سلام خدا به شهیدان

    منصور عزیز یوسف ثانی بود

    سال ۶۲ بهمن ماه برای بازسازی یک گروه

    بزرگ از دبیرستان رفتیم خرمشهر

    جمعه ایران برای اولین بار جواب جنگ شهرها را داد

    بصره خانقین مندلی

    فردا خرمشهر بسیارشدید گلوله باران شد

    بنده ودوستانم معزی نصرت زادگان نامنی مخلص

    ومنصور داخل یک گودال پناه گرفته بودیم

    منصور از گودال بالامیامد تکبیر می گفت

    روز عجیبی بود

    موقع شهادت منصور بطور اتفاقی در دوکوهه

    بنده شهید سیامک عسکری را زیارت

    نمودم رفتیم رییس دبیرستان آقای اسفندیاری

    را دیدیم قرار شد شب مقر شان بمانم

    بنده ل۲۷ بودم گردان بهداری

    ولی گفتند فکه پاتک است باید بروند

    اون شب شب شهادت منصور بود کمک آرپجی بود

    تیر دوشکا خورده بود خرج آرپجی منفجر ومنصور درراه

    وصال معبود سوخته بود از

    روی شلوار کردی شناسایی شد

    ناصر عزیز هم کربلای ۵ شهید

    شد بدن سالم تبسم داشت چشمان باز

    بند سال ۷۲ توفیق زیارت پدر ومارشان را داشتم

    جمعه ناهار میهمانشان بودم

    چه مادر متشرعی – گویا الان پدر ومادر شان هم

    به رحمت خدا رفتند

    روحشان شاد

    : رضایوسفی

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.