خانه » به قلم همشهریان » جزوه نامه یادگار سرو

جزوه نامه یادگار سرو

حسین عبدی

عشق از تن زخم خورده معنا می شد
با خش خش سینه اش همآوا می شد

هربار که خون سرفه ی سختی می کرد
درهای بهشت، یک به یک وا می شد

تقدیم به شهید تفحص، مجید پازوکی

رفتی سبد سبد، گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم کبوتر بیاوری

ردّ هزار چلچله را پر کشیده ای
تا از شب طلائیه سر دربیاوری

کنج کدام خاطره جا مانده غربتت
رفتی نشانی از غم مادر بیاوری

این قطعه خاک، بوی ملائک گرفته است
ای کاش هدیه؛ تربت سنگر بیاوری

مشتی هنوز دل به غنائم سپرده اند
می شد ولی غنیمت بهتر بیاوری

می شد که در مسیر رهایی شکوفه داد
بوی بهشت، از دل معبر بیاوری

از پشت خاکریز، نه از پشت میزها
شمعی به یاد غیرت حیدر بیاوری

زخمی ترین نشانه ی پرواز در تو بود
رفتی که تا دو بال سبک تر بیاوری

ای شهر، شهر گمشده در هیچ و پوچ ها
باید دوباره حمله حجله ای دیگر بیاوری

به سید حسن حسینی که لباس تعهد به تن داشت

شعله ای دید و تب سوختنش معجزه کرد
ناگهان وسوسه ی پرزدنش معجزه کرد

آسمان پنجره شد، پنجره ای رو به بهشت
عشق هم حس کبوتر شدنش معجزه کرد

چشمها زخمی نیرنگ برادرها بود
یوسفی رایحه ی پیرهنش معجزه کرد

او سیاوش شد و از شعله ی باروت گذشت
آرشی شد که برای وطنش معجزه کرد

خاک، پیراهنی از جنس غزل بر تن کرد
روح پیوسته به دریا کفنش معجزه کرد

به شهید ستاری

… و در شمایل یک آسمان که بارانیست
درون خلوت خود خسته تر، نشست و گریست

و بعد شاعر چشم انتظار یک الهام
به مرگ – مرهم این نسل بی غزل – نگریست

نگاه کرد به قت همیشه ی انسان
و فکر کرد بدینسان چگونه باید زیست

بهار بود که شعری سرود: باید رفت
به سمت هرچه که بودن به رنگ مهتابیست

و سرنوشت مداد سیاه رنگی شد
به قلب دفتر شاعر نوشت: لطفاً ایست

تمامی کلماتش سیاه پوش شدند
و بغض شان غزلی شد که دائماً ابریست

درد دلی با حاج صادق آهنگران

ناگفته ماند غربت جنگی که داشتیم
داغیست در گلوی تفنگی که داشتیم

واگویه های زخمی آهنگران کجاست؟
بارانیست بغض فشنگی که داشتیم

دارد چراغ خاطره می افتد از نفس
حاجی کجاست شور قشنگی که داشتیم

آن خاطرات رقص جنون در میان خون
جا مانده پشت معبر تنگی که داشتیم

تا مرز همنشینی ی با ماه پر زدیم
پس کو؟ چه شد غرور پلنگی که داشتیم

ماندیم تا که سهم غنایم به ما رسید
این بود ماجرای درنگی که داشتیم

——————-
از غربت خاک ریز صحبت کردند
از دشت ستاره خیز صحبت کردند

تا خاطره ها دچار بی رنگی شد
از رنگ اتاق و میز صحبت کردند

——————-

رفتی که پرت را بدهی یادت هست
تنها پسرت را بدهی یادت هست

پس کو؟ چه شد آن وعده که دادی سردار؟
رفتی که سرت را بدهی یادت هست

به شهید آوینی

ققنوس شد و دلی برافروخته داشت
منظومه ای از عشق در اندوخته داشت

او راوی دردهای تاول زده بود
در حنجره اش روایتی سوخته داشت
——————-
گرم از نفس صنوبرها بود
خورشید که مجذوب منورها بود

تا آخر خط آسمان بال زدند
باران عرق شرم کبوترها بود
——————-

از گوشه ی شب بوی خطر می آید
از مرگ ستاره ها خبر می آید

وحشت زده شد ماه، ولی باکی نیست
این گربه، پلنگی به نظر می آید

به شلمچه

چون قطعه ای از کرببلا بود این خاک
سرمست نفس های خدا بود این خاک

آرام کمی قدم بزن، حوصله کن
روزی گذر فرشته ها بود این خاک

——————-
چشمان خدا دو ابر بارانی شد
یک مشت غزل بهانه ی نانی شد

این واژه ی دلشکسته یعنی که شهید
در کنگره ای دوباره قربانی شد
——————-

در هر رگ ما خون سیاوش جاریست
هرجای وطن غیرت آرش جاریست

سرشار جنون آتشینیم هنوز
حتی نفس خلیج از آتش جاریست
——————-

تابوت گلی که رو سپید آوردند
از سمت بنفشه ها نوید آورند

در فصل تفاهم حماسه با عشق
بر دوش فرشته ها شهید آوردند

——————-
در حسرت پرواز دلت لک می زد
چون قلب پرندگان کوچک می زد

از این همه آسمان که قسمت می شد
بر دوش تو یک ستاره چشمک می زد

به شهید مهتدی جعفری

پرواز بهانه شد شبی پر بکشد
تا دورترین ستاره ها سر بکشد

تصمیم خدا بود که می خواست چنین
از عشق دوباره طرح دیگر بکشد

——————-

نام شهدا ذکر کلامش شده بود
شیرینی پرواز به کامش شده بود

از این همه اوج پر کشیدن، تنها
یک کوچه ی بن بست به نامش شده بود

——————-
حتی رمق کشیدن آهی نیست
از درد لبانم ولی چاهی نیست

آن کس که سر از برج درآورده شبی
می گفت که تا کرببلا راهی نیست

——————-
بر سفره نشسته اند و دل باخته اند
هر ماه چه برج ها برافروخته اند

دیروز پلی شد، شب حمله تن تو
با نام تو امروز پلی ساخته اند

——————-

پیراهن تو بوی شهادت می داد
ما را، تن زخمی ات خجالت می داد

امروز، اتو کرده سخن می گفتی
شور نفست طعم ریاست می داد

——————-
این لاله که قد کشیده مدیون شماست
هر شاخه درخت بید مجنون شماست

ای سرخ ترین غیرت جاری در خاک
سرسبزی این دیار از خون شماست
——————-

از داغ تو گرم سرودن شده است
گرچه نفس مرثیه الکن شده است

در سوگ تو هر ستاره ای از سر شب
شمعی است که با یاد تو روشن شده است
——————-

از آتش عشق شعله ورتر بودی
دلسوخته همنشین سنگر بودی

با این همه ترکش، متحیر ماندم
هنگام پریدنت سبکتر بودی

——————-
ای در تب آتش جنون نیست شده
پشت سر عشق نامتان لیست شده

در محضر کبریا قبولید شما
ای نمره ی امتحانتان بیست شده

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.