خانه » مفاخر و افتخارات ورامین » مفاخر » شاعران » گپ و گفت با حسین عبدی

گپ و گفت با حسین عبدی

abdi-01

“حسین عبدی” شاعری آذری است، اما همه او را اهل ورامین می دانند. او شاگرد «سید حسن حسینی» بوده است و به او نزدیک. عبدی از «ژولیده نیشابوری» و تاثیرش بر روی شعر خود نیز به نیکی یاد می کند.

  * ورامین شهر ۱۵ خرداد است

فارس: آقای عبدی! شما دقیقا چه سالی به دنیا آمدید و اصالتا کجایی هستید؟ از دوره کودکی تا سال‌های مدرسه خودتان برای ما به طور مفصل صحبت کنید.

به استناد شناسنامه متولد ۱۸ / ۱۱ / ۱۳۵۳ هستم و اصلیت من هم آذری است، اما همه مرا به اسم ورامین و منتسب به ورامین می‌شناسند و حتی در یک کنگره که در حافظیه شیراز بودیم خواستم رندی کنم و خودم را “حسین عبدی” از تهران معرفی کنم و شعری هم با همین مضمون فرستادم و در جشنواره برگزیده هم شد؛ در آن کنگره مرا به پشت تریبون دعوت کردند، مجری برنامه هم که آقای «سید عباس سجادی» بود اعلام کرد: حسین عبدی از تهران؛ من بلند شدم و به سمت تریبون رفتم. وقتی به سمت تریبون می‌رفتم ایشان مرا دید و رو در رو مرا شناخت و از پشت تریبون گفت: آقای عبدی! شما که اهل ورامین هستید؟!

به هر حال من منتسب به ورامین هستم و افتخار هم می‌کنم، چرا که ورامین شهر ۱۵ خرداد است و شهری است که یادگاران بزرگی در جبهه و جنگ دارد.

 

فارس: از دوران کودکی و نوجوانی‌تان برایمان بگویید.

دوران کودکی من هم مانند بسیاری از دوران کودکی افراد دیگر جنبه عمومی دارد و با درگیری‌ها و شیطنت‌های کودکانه و درس خواندن‌ها و … گذشت.

 

فارس: دوران ابتدایی و راهنمایی را در ورامین گذراندید؟

بله.

 

 

*ایام جنگ و مدارس سه شیفت و کمبود معلم

 

فارس: در کدام مدرسه‌ها؟ خاطره خاصی اگر از آن دوران دارید بفرمایید.

دوران ابتدایی و راهنمایی را در قرچک ورامین گذارندم. و دوران تحصیل من مصادف با ایام جنگ و مدارس سه شیفت و کمبود معلم بود، چرا که بسیاری از معلمان ما عازم جنگ می‌شدند. از رضا مهتدی برادر شهید مهتدی گرفته تا بسیاری از دبیران دیگر ما، و خاطرم هست که در آن زمان شرایط اقتصادی هم شرایط بسیار حادی بود و آن منطقه هم از لحاظ مالی بسیار ضعیف بود. همین آقای رضا مهتدی تعریف می‌کند که بچه‌های مدرسه‌ای که من در آن درس خواندم و از لحاظ مالی بسیار فقیر بودند، پول‌های خود را جمع کردند و پس‌انداز کردند و یک تویوتا خریدند و بعد آن را به جبهه فرستادند.

 

فارس: شما در آن سال‌ها هم شعر می‌گفتید؟

در آن سال‌ها زمزمه‌هایی بود و تعلق خاطری داشتم. آن هم به لطف آشنایی با آقای حسین زارعی و جناب آقای نعمیی که از معلمان خوب ادبیات بودند و در آن مقطع جلساتی کارگاهی برگزار می‌کردند و آقای ژولیده نیشابوری که خدا رحمت‌شان کند، در آن جلسات حضور داشتند و شعر خوانی می‌کردند، به مدد آشنایی با این دوستان بنده هم علاقمند شدم.

 

فارس: این سه، چهار عزیزی که شما نام بردید، ژولیده از بقیه مشهورتر است، در رابطه با ژولیده نیشابوری اگر خاطره‌ خاصی دارید بفرمایید.

چون که ما بعد مسافتی داشتیم، برای اینکه بتوانیم به کانون‌های ادبی تهران سر بزنیم باید این بعد مسافت را طی می‌کردیم. به همین دلیل نمی‌توانستیم در جلسات ادبی پایتخت شرکت کنیم. در نتیجه سعی می‌کردیم در آن حلقه‌های ادبی شهرستانی‌ خودمان جمع شویم و بزرگانی از جمله زنده یاد علی رضا طالقانی و زنده یاد ژولیده نیشابوری در آن حلقه‌ها حضور داشتند.

 

 

* شاعران ورامین نگذاشتند که ژولیده نیشابوری در نیشابور دفن شود

 

فارس: اگر خاطره‌ای از ژولیده دارید بفرمایید.

من سعی می‌کردم همیشه شاگردی ژولیده را کنم و ایشان هم خیلی بر روی من تاثیر گذاشت تا من در فضاهای آئینی باشم. من آخرین خاطره‌ای که از ایشان دارم در رابطه با فوت ایشان است که مردم ورامین واقعا ثابت کردند قدر شعر و شاعری مانند ژولیده را می‌دانند؛ چون که دوستان دولتی و شاعران نیشابوری خیلی تلاش می‌کردند که ژولیده را در نیشابور به خاک بسپارند و حدس هم می‌زنم که ژولیده یک وصیت این چنینی هم داشت، اما دوستان شاعر ورامینی در آن یکی دو شب خیلی تلاش کردند و مسئولین شهر هم همکاری و هم یاری کردند و ایشان را در شهرستان ورامین دفن کردند. همانطور که زنده بودن ایشان برکت داشت فوت ایشان هم قطعا برکت داشت و دفن ایشان در ورامین موجب شد تا مقبره الشعرایی در شهرستان ورامین باب شود.

 

فارس: البته هنوز -متاسفانه- انجام نشده است.

بله، هنوز انجام نشده است. اما نیت و جرقه آن در آن زمان زده شد.

 

فارس: و نیتی که هنوز به سرانجام نرسیده است. آقای عبدی! برگردیم به فضای علمی؛ شما در حال حاضر دانشجوی چه مقطعی هستید؟

دانشجوی کارشناسی ارشد هستم.

 

فارس: در عرصه رباعی فکر می‌کنم الحمدلله جزء خوبان پارسی‌گو در عرصه رباعی هستید. اما غزل‌های شما را زیاد نشنیدم. فکر می‌کنم سه چهار تا از آنها را شنیده باشم. حالا نمی‌دانم این تقصیر شماست که آنها را جایی چاپ نکردید و یا قصور ماست که آنها را مطالعه نکردیم. ولی پیداست غزل‌های شما هم چیزی کم از رباعی‌هایتان نداشته باشد. دلدادگی شما به این دو قالب از کجا سرچشمه می‌گیرد؟

غزل مقدم است، چونکه فتح آشنایی من با شعر از قالب غزل شروع شد.

 

فارس: پس باید اینطور بگوییم که شما غزل‌هایتان را زیاد نشر ندادید.

بله.

 

فارس: و رباعی‌ها را بیشتر.

بله، رباعی‌ها بیشتر انعکاس داشته است. یادم می‌آید اولین غزلی را که شنیدم و خودم هم تاثیر گرفتم و احساس کردم که شروع من از همین غزل باشد، غزلی بود از زنده یاد سلمان هراتی.

 

فارس: کدام غزل ایشان؟

امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است…

 

 

* سید حسن حسینی تاکید داشت با آثار مرحوم سلمان هراتی آشنا شویم

 

فارس: مصرع اول آن این است: در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است

این که شما خواندید را از یک شهیدی وام گرفته است. زیر برگه نوشته است که این مصرع را از شهیدی وام گرفته‌ام. یعنی آشنایی من با فضاهای جدی دفاع مقدس و شعر از همین شعری که از زنده یاد سلمان هراتی بود شروع شد و این باز هم برمی‌گردد به توصیه‌هایی که مرحوم سید حسن حسینی داشت و تاکید می‌کرد که ما با آثار مرحوم سلمان هراتی آشنا شویم.

 

فارس: با سید حسن حسینی کجا گره خوردید؟

با ایشان زمانی آشنا شدم که در یک انزوای اختیاری بودند و به ندرت در جلسات و کانون‌های ادبی حضور داشتند و بیشتر هم تدریس می‌کردند. در آن سال‌ها به واسطه ی این که بنده دانشجوی ایشان بودم، فتح آشنایی من با ایشان در آن دوران رقم خورد.

 

 

* علی معلم دامغانی گفت: خوشحالیم که سید حسن حسینی از غیبت صغری بیرون آمدند!

 

فارس: همان زمانی که ایشان در دانشگاه آزاد ورامین تدریس می‌کردند؟

بله، و این هم برای من واقعا سعادتی بود؛ چون که یادم می‌آید در یک برنامه تلویزیونی حسب اتفاق مهمان تلفنی آن برنامه مرحوم سید حسن حسینی و مجری آن برنامه هم سهیل محمودی و مهمان آن برنامه علی معلم دامغانی بود که علی معلم دامغانی بزرگوار دقیقا این جمله را فرمودند: خوشحالیم از این که سید حسن حسینی از غیبت صغری بیرون آمدند! چون که یک مدت طولانی سید حسن حسینی در هیچ محفل و جلسه‌ای حضور پیدا نکرده بود.

 

فارس: ولی شعر می‌گفت؟

بله شعر می‌گفت.

 

فارس: و حتی آن ها را نشر هم نمی‌داد.

بله، آن ها را نشر هم نمی‌داد و در سکوت کامل به سر می‌برد. خوشبختانه در آن فضا به نقل از علی معلم که ایشان در غیبت صغری بودند، من در تمام لحظه لحظه‌های سید حسن حسینی حضور داشتم. در فضاهای شعر گفتنش، قدم زدنش، فضاهای پای فوتبال و تا صبح صحبت کردن‌ها و لحظه به لحظه و به این قضیه هم افتخار می‌کنم.

فارس: از کلاس‌های دکتر سیدحسن حسینی برایمان بگویید(البته قبل از اینکه این را بفرمایید، مطلبی را یک جایی در مورد سید حسن حسینی نوشتم و در آنجا ذکر کردم “دکتر”، بعد از آن یکی از اساتید بزرگوار به من گفتند ایشان دکتری نگرفتند و شما لفظ دکتر را برای ایشان نباید به کار ببرید.) ایشان دکتری خود را گرفته بود یا نگرفته بود؟

این طور که در خاطرم هست و با توجه به گذشت زمان زیاد از آن دوران ظاهرا” دفاع از پایان نامه دکتری ایشان باقی مانده بود. حدس من این است که بنا به دلایل و مشکلاتی در خصوص پایان نامه اقدامی نکردند؛ در جای دیگری من شنیدم که خودشان گفته بودند من دکتری را گرفته‌ام و من این را به نقل از خودش هم شنیدم. و حتی در کتاب “شمشیر باستانی شرق” که یادنامه ی مرحوم حسن حسینی است و به همت بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس چاپ شده بود، در بخشی از آن کتاب در قالب مصاحبه به این موضوع اشاراتی دارد.

 

 

* هیچ واژه ای نمی تواند جایگزین واژه “مادر” باشد

 

فارس: در خصوص تدریس ایشان بفرمایید؛ چه درس‌هایی را  تدریس می کردند؟

با توجه به دوران شکوفایی و اوج بنیه علمی دانشگاه آزاد اسلامی ورامین به کمک اساتید بزرگی همچون دکتر اسماعیل آذر، دکتر محمدی، دکتر محبتی، دکتر خاتمی و دکتر دزفولیان و… شاهد تدریس دروس اختصاصی و پایه  از جمله ” مثنوی معنوی مولانا”، ” حافظ شناسی “، “سبک شناسی “، ” نقد ادبی” و برخی دروس عرفانی دیگر از ایشان بودیم. البته یادم هست با توجه به اینکه به لطف خود ایشان به شعر و شاعری و نقد ادبی آشنا شده بودیم. در همان درس نقد ادبی  یکی- دو جلسه در خصوص این دو بیتی از زنده یاد “عمران صلاحی”  که سروده بودند:

مادرم روی سرم قرآن گرفت

آیه ها در پیش چشمم جان گرفت

ابرها از چارسو گرد آمدند

رفتم و پشت سرم باران گرفت

به بیان برخی انگاره های نوین و باریک اندیشی در قالب جمال شناسی و نگاه عمیق به برخی واژه گان پرداختند و این که یک واژه در راستای محور هم نشینی و جانشینی چه موقیعیت خود آگاهی می تواند داشته باشد. به گونه ای که می فرمودند می توان به جای واژه “مادرم” از کلمات “خواهرم، همسرم ” استفاده کرد، اما هیچ کدام از این دو واژه هم وزن و به نوعی هم معنا و با یک مسئوولیت تصویری جایگزین واژه “مادر” نمی تواند باشد، چرا که واژه “مادر” بار معنایی و حس عاطفی شعر را افزایش می دهد. البته ایشان درس صائب تبریزی را هم به شیوه خاص خودش تدریس می کردند که بیشتر به صورت جزوه ای، نازک خیالی ها و کشف های تصویری و مفهومی رایچ در سبک هندی می پرداختند. البته ایشان در درس صائب بصورت تخصصی وارد می شدند و گاه گاهی شاهد مثال هایی نیز از بیدل دهلوی  و این مصرع معروف از بیدل که می گوید:

ما همه بی غیرتیم آیینه در کربلاست

یادگار آن کلاس هاست که در حافظه مان نقش بسته است.

 

 

*‌ “سید حسن” درس “صائب” را پل صراطی برای اخذ مدرک می دانست

 

فارس: فکر می‌کنم درس صائب از دروس اختیاری هم بود؟

اختیاری که نبود، ولی جناب دکتر حسینی تاکید داشتند به جهت اهمیت شعر صائب و سبک تاثیرگذار هندی در ادبیات فارسی، دانشجویان با جدیت بیشتری این درس را بگذرانند و این درس را همچون پل صراطی برای اخذ مدرک دانشجویان می دانستند.

 

فارس: شما چقدر با سید حسن حسینی در فضای شعر حشر و نشر داشتید؟

در آن زمان که ایشان در انزوا و به قول علی معلم در “غیبت صغری” به سر می‌بردند، ما چند نفر دانشجو در حلقه‌ ایشان بودیم و لحظه به لحظه با ایشان هم کلام و هم نفس می شدیم و در محضر استاد -با احتیاط- شعر می‌خواندیم. یادش بخیر شب نشینی ها، ورامین گردی ها، فوتبال دیدن ها و…

 

فارس: با توجه به این که شما دانشجوی سید حسن حسینی بودید، از خاطرات خوب خود با ایشان برای ما بگویید. به سید حسن حسینی -به تعبیر محدثی- لقب “سید شورشی” داده بودند، چرا؟

یاد دارم ایشان یک منظومه جنجالی با عنوان ” آب ها و مرداب ها” چاپ کرده بود که این گونه شروع می شد:

ماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت

جای ارزش‌های ما را عرضه کالا گرفت

احترام یا علی در ذهن بازوها شکست

پای مردی خسته شد پای ترازوها شکست

اندک اندک قلب ها با زر پرستی خو گرفت

در هوای سیم و زر گندید و کم کم بو گرفت

پیش چنگیز چپاول پشت را خم کرده اند

گوشه ای از خان یغما را فراهم کرده اند…

http://www.varamincity.ir/wp-content/uploads/132.jpg

 

* دشمنان انقلاب یک جور به انقلاب ضربه می‌زنند و شما هم جور دیگری

 

فارس: سال ۱۳۷۴؟

بله تابستان سال ۱۳۷۴ بود که گمان کنم در کیان چاپ شد و در همان مقطع زمانی در روزنامه ای دو صفحه وحشتناک و تند بر علیه سید حسن حسینی نوشته بودند و تیتر آن هم این بود که” دشمنان انقلاب یک جور به انقلاب ضربه می‌زنند و شما هم جور دیگری” هر چند بعدها نویسنده ی مقاله اعتراف کرد که من پشیمان شدم از این نوشته،‌ و باز هم به تعبیر خود سید حسن حسینی این دوستان دچار ضعف سواد بوده و اگر تا حدودی با استعاره و قرینه صارفه آشنا بودند دچار این سوء برداشت و ناداوری ها نمی شدند. مثلا در همین بیت:

گردش تابوت های بی شکوه آهنین

پر ز تحقیر و تنفر خالی از هر سرنشین

منتقدین این شعر با همان دلایلی که یادآور شدم، چنان به ایشان هجمه بردند و دریغ از این که سید در این بیت با همان تکنیک استعاره و قرینه صارفه انتقاد از سیاسیونی داشت که سوار بر ماشین های بنز (تابوت های خالی از هر سر نشین) مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس می گویند و  علیه آلمان (بابت دادگاه میکونس و مسائل شیمیایی) موضع می گیرند، در صورتی که تعدادی دوستان که دچار ضعف برداشت بودند، “گردش تابوت ها” را به تشیع جنازه شهدای گمنام نسبت می دادند. حتی دوستان صمیمی سید نیز علیه ایشان موضع گرفته بودند.

باز هم یاد دارم در همان زمان هایی که سید هنوز در غیبت صغری بسر می برد، در محفلی که در فرهنگ سرای شهید ستاری قرچک ورامین برگزار شد و ایشان حضور داشتند و حتی “سهیل محمودی” نیز مهمان آن محفل بودند، سید این منظومه را بصورت کامل قرائت کردند؛ چرا که ابراز داشتند بخشی از این منظومه حذف شده است و بعد از خواندن این شعر لب به شکوه گشودند و بدون هیچ ملاحظه کاری و محافظه کاری از دوستان خویش مخصوصا سهیل محمودی که رو در روی ایشان نشسته بود و رنج سفر را تحمل کرده بود تا بعد از مدت ها تجدید دیداری با سید داشته باشد، گله گردند و در واقع همیشه اهل حق بودند و بخاطر همین روحیه، تن به تفکرات مصلحت اندیش نمی دادند و از این رو به ایشان لقب “سید شورشی” می دادند. و حتی این روحیه را در کتاب “گزیده ی شعر جنگ و دفاع مقدس” هم می توان دید که ایشان واقعا آنچه که از نظر ایشان حق بوده را بیان می کردند و هیچ گاه اهل بده بستان های رایج و عرف نما نبوده اند.

 

فارس: صحبت از سهیل محمودی کردید و یاد این بیت از  سعید بیابانکی افتادم: «رفته آیا به سمت بهبودی/ حرکات سهیل محمودی»

آقای عبدی! قطعا در منظومه “دوستان هم گاه خنجر می‌زنند” فستیوال خنجرش را هم در این سال ها گفته است؟

می توان این گونه یاد کرد که از این شعر به عنوان پایه های جدی و جدید در شعر اعتراض با چاشنی طنز یاد کرد، مخصوصا با آن بیت پایانی که رندی شاعر را به رخ می کشید و همین جا پیشنهاد می کنم مخاطبان شعر سراغ این شعر رفته و آن را مطالعه کنند.

 

 

* سرکوب ترین شاعر پس از انقلاب

 

فارس: در عرصه رباعی هم سیدحسن سر کلاسش به چیزی اشاره می‌کرد؟ نمی‌گفت من همانم که رستم بود…

نه، نه. اما به حق ایشان احیاگر قالب رباعی بودند و پیوند عمیق و جدیدی بین این قالب و ارائه تصاویر بکر مفاهیم نو و نازک خیالی هایی از جنس سبک هندی را در قالب رباعی زنده کردند. به این رباعی دقت کنید:

من بودم و باغ رنگ در آینه

صد منظره ی قشنگ در آینه

ناگاه تماشای مرا بر هم زد

نفرین به حضور سنگ در آینه

اما هرگز ایشان چنین تفکری نداشت که “من آنم که رستم بود پهلوان” اما همواره نسبت به انقلاب و ادبیات انقلاب تعصب داشتند؛ هر چند اعتقاد داشت که سرکوب ترین شاعر پس از انقلاب است.

 

فارس: حتی ایشان یک کتابی به نام «مشت در نمای درشت»‌ دارند که در آن آرایه‌ها و صنایع ادبی را در فضای سینما به کار گرفته است. درباره این کتاب اگر خاطره ای دارید بفرمایید.

در مورد این مجموعه تا آن جایی که یادم می‌آید تعدادی از دوستان ورامینی فیلم‌های زیادی را به «مرحوم سیدحسن حسینی» می‌رسانند.

 

فارس: مثلا چه کسانی؟

در مقدمه آن اشاره و تشکر می‌کند از “آقای عبدالله قاسمی” که از دانشجویان ایشان یود و این دوست بزرگوار آرشیو بسیار غنی و قوی در خصوص فیلم داشتند و از برکت ایشان ما نیز از دیدن فیلم های به نام جهان و هالیوود استفاده می کردیم.

 

فارس: سمت و سو یافتن «سیدحسن حسینی» هم به سینما برمی‌گردد به حوزه هنری و آشنایی ایشان با «محسن مخملباف».

بله، به گونه‌ای که خودش می‌گفت زمانی که به اصطلاح خیلی از مطبوعاتی‌ها از جمله کشورهای اروپایی و انگلیسی زبان و خاص عربی می‌آمدند با «محسن مخملباف» مصاحبه کنند مترجمش من بودم.

 

فارس: بله.

حتی تا دو، سه تا سؤال‌های عمومی را من جواب می‌دادم. چون من قبل ها پاسخگوی آن سؤالها بودم بدون اینکه از مخملباف بپرسم آنها را جواب می‌دادم که حتی آنها اعتراض کردند و به من می‌گفتند چرا شما جواب می‌دهید، اجازه دهید خود مخملباف صحبت کند!

این روابط تاثیرگذار بود تا ایشان به سمت سینما بروند و واقعا یک مقطع زمانی وقت زیادی را برای سینمای کلاسیک گذاشت. سینمایی که فیلم به این راحتی گیر نمی‌آمد و ایشان با سختی و مشقت و با پشتوانه همان دوستان ورامینی –عبداله قاسمی – این منابع را تهیه می‌کرد و این اثر را که واقعا اثر برجسته و باز هم متفاوتی بود را چاپ کرد.

 

فارس: زوم «سیدحسن حسینی» و نگاه اصلی‌اش در شاعران معاصر بیشتر به چه کسی بود؟

سلمان هراتی و قیصر امین‌پور

 

 

* قیصر و سیدحسن؛ مراعات النظیر شعر انقلاب

 

فارس: چرا؟

نمی‌دانم، به قیصر خیلی ارادت داشت و نام خود را در کنار قیصر از مراعات النظیر های شعر انقلاب می دانست.

 

فارس: دلیل آن مردانگی و انقلابی بودن «قیصر» است؟ چون این دو نفر به نظرم دو شخصیت متضاد یکدیگر هستند، یعنی «قیصر» یک آدم متعادلی است و «سیدحسن» به تعبیر «محدثی خراسانی» یک «شیعه شورشی» است. این دو از لحاظ روحیه انسانی با یکدیگر کاملا متفاوت هستند.

نقطه مشترک، انقلابی بودن هر دوی آنهاست و این تفاوت ها به مسائل اخلاقی و تربیتی هر دو بر می گردد و یک آدم انقلابی به بعضی کج رفتاری ها که دودش به چشم انقلاب بر می گردد را تحمل ندارد و سید هیچگاه تحمل این کج روی ها را نداشت و بر عکس قیصر صبوری می کرد و خودخوری.

 

فارس: ایشان ۹ سال در ورامین تدریس می‌کردند خاطره خاص دیگری هم از ایشان دارید که قابل گفتن باشد؟ یا توجه خاصی به کتابی داشته باشند مثلا هر موقع که من خدمت «قیصر» می‌رفتم از ایشان سؤال می‌کردم که چه کتابی را بخوانم؛ مثلا یک بار کتاب «موسیقی و شعر، شفیعی کدکنی» را معرفی کرد یا یک بار گفت «ساختار تأویل، بابک احمدی» را بخوان. شما آیا چیز خاصی در این فضا خاطرت هست؟

نه.چون ما دانشجوی ایشان بودیم و با توجه به درسی که با ایشان داشتیم کتاب‌هایی را به عنوان منابع معرفی می‌کرد و ما تهیه می‌کردیم. فقط توصیه داشتند که به سراغ “حسن فرازمند” زیاد رفته و به ایشان مکرر سر بزنیم.

 

فارس: شما شعرهایتان را پیش «سیدحسن» می‌خواندید؟

جرأت نمی‌کردم!

 

فارس: واقعا؟

واقعا جرأت نمی‌کردم.

 

فارس: چرا؟

ساحت آسمانی و طبع دریایی ایشان کجا و خردک ذوق ما کجا؟

 

فارس: چرا می‌گفت «سلمان هراتی»؟ و چرا خود شما هم یک جورهایی به «سلمان هراتی» علاقه‌مند هستید؟

بالاخره سلمان هراتی شاعر انقلاب بود و دغدغه انقلابی داشت و ما با خواندن آثار او ذره‌ای از روحیات او را پیدا کردیم. و از طرف دیگر سفارش سید هم بود و ایشان هم به سلمان علاقه وافری داشت و حتی سید در کلاس مثنوی یاد دارم که می گفتند: من تنها در زندگی ام یک داغ دیدم و آن داغ سلمان هراتی بود.

 

فارس: چون «سلمان» ۲۷ سال بیشتر از عمرش نگذشته بود؟

بله. حیف مرگ ایشان بزرگترین نقصان ادبیات نوپای انقلاب را رقم زد.

فارس: آقای عبدی! چند تا از کارهای خوبتان را برایمان بخوانید.

یک رباعی را در ابتدا می‌خوانم که احساس می‌کنم خیلی حدیث حال و نفس خودم هست:

ما را به حساب مرده بگذار ای مرگ

سخت است نفس کشیدن انگار ای مرگ

عمری است به تشییع خودم مشغولم

دست از سر این جنازه بردار ای مرگ

 

فارس:‌ نشان می‌دهد ردپایی از «سیدحسن» در کارهایت هست.

بله. فقط به خاطر آن هم نشینی‌ها و شاگردی کردن هاست؛ اما حیف شاگرد نااهلی بودیم.

 

 

* در حسرت شهادت مُردیم…

 

فارس: یک رباعی دیگر بخوانید.

از عافیت اندیشی این تن مردیم

یک عمر از این وبال گردن مردیم

ای کاش نصیب ما شهادت می‌شد

در حسرت این شیوه مردن مردیم

 

فارس: اولی قوی‌تر و با احساس‌تر بود. من چند شاعر را نام می‌برم و شما در رابطه با اینها و شعرشان صحبت کنید. قیصر امین‌پور؟

قیصر شعر ایران و زلال ترین شاعر.

 

فارس: سیدحسن حسینی؟

راز رشید شعر انقلاب.

 

فارس: علی معلم دامغانی؟

کلاسیک ترین شاعر معاصر.

 

فارس: دکتر محمدرضا روزبه؟

گنجی در کنجی.

 

فارس: دکتر محمدرضا سنگری؟

بی شک نظر کرده ابا عبدالله الحسین است.

 

 

* ثابت کردن کفایت خود تنها با ۴ کلمه

 

فارس: دکتر غلامرضا کافی؟

کافی است تنها با ۴ کلمه کفایت خود را ثابت و نام خود را ماندگار کنی و این ۴ کلمه”نرگس گل زمستان است / زمستان است گل نرگس

 

فارس: «بیژن ارژن»؟

بهترین‌های رباعی معاصر

 

فارس: شما ترکیب‌بند «با کاروان نیزه ی» قزوه را شنیده اید؟

بله. زمانی که با شاعران عاشورایی عازم کربلا بودیم، اگر صبح هایمان را با زیارت عاشورا شروع می کردیم، قطعا شبهای خلوت راز و نیازهایمان نیز زمزمه این مجموعه بود. و اگر به قول افلاطون شعر الهام خایان است در این مجموعه باید گفت شعر الهام اهل بیت به قزوه بوده است.

 

 

* شعر: کلمات کادو پیچ شده

 

فارس: برداشت شما از شعر چیست؟

به تعبیر زنده یاد قیصر امین پور به همان تعداد از شاعران، از شعر نیز تعریف و برداشت های گوناگونی داریم. از تعاریفی که قدما داشته و نمونه آن در کتاب المعجم شمس قیس رازی آمده و شعر را کلامی موزون و مقفی دانسته و یا بو علی سینا که شعر را کلامی خیال انگیز دانسته (ان الشعر هو کلام مخیل) تا معاصرین و نمونه آن برداشت دکتر کدکنی که به حق جامع ترین تعریف می تواند باشد که شعر را “گره خوردگی عاطفه اندیشه و خیال در زبانی فشرده و آهنگین” تعریف نموده گرفته تا برداشت هایی که خارجی ها داشته و به عنوان نمونه فرمالیست های روسی شعر را رستاخیز کلمات دانسته که این تعبیر نیز در شعر بیدل دهلوی مشهود است:

بیدل سخنم کارگه حشر معانی است/ چون غلغله ی صور قیامت کلماتم

و یا افلاطون شعر را الهام خدایان دانسته و یا شاعر اسپانیایی – ماچادو – شعر را واژه ی بنیادین زمان می داند و خلاصه از همه این نمونه تعاریف که بگذریم، می توان نتیجه گرفت که شعر دارای تکثر معانی بوده و هر کسی از ظن خود برداشتی را ارائه نموده که گاه این برداشت ها ذوقی و گاه فنی بوده است و اگر این “کوچکترین” نیز تعبیر ذوقی بخواهم از شعر ارائه دهم شعر را در واقع کلمات کادو پیچ شده دانسته و از نظر فنی شعر را تشکیل شده از سه بخش: ۱- شعور ۲- عاطفه ۳- ریتم.

 

فارس: شما به عنوان یک شاعر رباعی و غزل سرا نظرتان نسبت به دیگر قالب های شعری در مقام مقایسه چیست؟

اگر شعر را نوعی هدیه معنوی جهت برطرف کردن عطش درونی انسان بدانیم، پس قالب های شعری را می توان تشبیه به نوشیدنی های مختلف با اسانس های گوناگون دانست که قالب غزل و رباعی  در این بین؛ فی الواقع آب زلالیست که هیچ چیز نوشیدنی ای نمی تواند جایگزین آن باشد.

 

فارس: و نظرتان در خصوص مرتضی امیری اسفندقه؟

شاعری که زندگی اش عین شعر است و شعر آیینه زندگی اش. و  به بعنوان فردی که منتسب به ورامین هستم به خود می بالم از این شاعر خراسانی که مجموعه قصاید خود را به خاک قرچک ورامین، یعنی زادگاه من تقدیم کرده است

 

فارس: در حال حاضر چه می کنید؟

نمی دانم اسیر روزمره گی شدم یا دچار روزمردگی، فقط می دانم سال هاست رو به قبله ام، از بد حادثه سرنوشت ما این چنین نوشته شده، طوری که ساعت ها مشغول حساب کتاب باشی و حسابی از کتاب فاصله بگیری و به جای این که دیوان حافظ توی جیبت باشد، قانون مالیات ها را با خودت همراه ببری و مصلوب باشی به تعدادی پرونده که فرصت پرواز که هیچ، نفس کشیدن را از تو بگیرند، درد زیاد است و می خواهم خلاصه با این رباعی خلاص تان کنم:

پرواز مرا ندیدن انگار اینجا

تا بال گشوده چیدن انگار اینجا

من شاعر رو به قبله هستم ای مرگ

سخت است نفس کشیدن انگار اینجا

 

 

* تعطیل ترین شاعر این دوره منم

 

فارس: پس در حال حاضر و در این شرایط با شعر و شاعری چه می کنید؟

از “پس انداز” استفاده می کنم و در حال حاضر اشعار سال های گذشته را که بیشتر در قالب رباعی و تعدادی غزل می باشند که در مجموعه شعر “دروازه عروج” نیاورده ام را در حال جمع آوری هستم و به احتمال زیاد در سال ۱۳۹۲ با عنوان “خرداد گل سرسبد تقویم است” به چاپ می رسانم و خارج از مشغله هایی که ذکر کردم، اگر خلوتی دست دهد و فرصتی و عنایتی در حال نوشتن پایان نامه با موضوع بررسی اشعار زنده یاد دکتر سید حسن حسینی هستم و در خصوص شعر جدید نیز “تعطیل ترین شاعر این دوره منم”

 

فارس: حالا چرا عنوان کتاب تان را “خرداد گل سرسبد تقویم” است را انتخاب کردید؟

چون این مجموعه شعر با موضوع و درونمایه دفاع مقدس می باشد  و خردادماه از ماه های پر حادثه بوده؛ خاصه این که سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر می باشد و همچنین تعصب به ورامین و حادثه قیام ۱۵ خرداد نیز در این قضیه تاثیر گذار بوده است.

 

 

* واگویه های زخمی آهنگران کجاست؟

 

فارس: با توجه به این که شما از شاعران جوان دفاع مقدس هستید، پس در این خصوص نیز شعری برای ما بخوانید.

 

ناگفته ماند غربت جنگی که داشتیم

داغیست در گلوی تفنگی که داشتیم

 

واگویه های زخمی آهنگران کجاست؟

بارانی است بغض فشنگی که داشتیم

 

دارد چراغ خاطره می افتد از نفس

حاجی کجاست شور قشنگی که داشتیم

 

آن خاطرات رقص جنون در میان خون

جا مانده پشت معبر تنگی که داشتیم

 

تا مرز همنشینی با ماه پر زدیم

پس کو؟ چه شد؟ غرور پلنگی که داشتیم

 

ماندیم تا که سهم غنائم به ما رسید

این بود ماجرای درنگی که داشتیم

 

فارس: معلوم هست آن نگاه منتقدانه که در برخی از اشعار شما نمود دارد و حتی در این غزل، از حسن حسینی  و روحیه عصیان گری ایشان وام گرفته و به تعبیری به ارث برده اید؟ و اما آقای عبدی همواره شعر دفاع مقدس عجین با موضوعاتی مربوط به اهل بیت بوده و این دو موضوع منفک از هم نبوده اند؛ در صورت امکان یکی از اشعار آیینی شما را هم بشنویم.

شعری است که نامش “نذر امام رضا (ع)” است:

…و بست بقچه ی خود را که بار چندم بود

مسافری که بلیطش دو کاسه گندم بود

-همان که زائر هر ساله اش لقب دادند

غریبه ای که دلش موجی از تلاطم بود-

غروب و جاده و شوقی که منتهی می شد

به سمت گنبد نوری که در خدا گم بود

کبوترانه دلش پر گشود، گرد حرم

و دستهاش پر از خواهش ترحم بود

رسید و چشم به گلدسته های صحن انداخت

و باورش نشد انگار، یک توهم بود

دلش گره زده شد با ضریح فولادی

و زیر لب چه غریبانه در تکلم بود

به سجده برد دلش را، دلی که حاجت او

شفای دختر دردانه اش “ترنم” بود

سه روز بود که نقاره ای خبر ندمید

کلید این همه قفل آرزوی مردم بود

چقدر ثانیه ها بی تفاوتند آقا

و مرد بی خبر از آن که روز سوم بود

سه روز شد که دلش را دخیل بسته ولی…

هنوز تشنه ی لطف امام هشتم بود

 

فارس: ظاهرا این شعر رضوی در چند کنگره شعر هم مقام آورد؟

بله، در کنگره بین المللی شعر رضوی مشهد مقدس و جشنواره کشوری شیراز و کرمان.

 

فارس: شما به عنوان یکی از شاگردان و نزدیکان زنده یاد سید حسن حسینی، شاعری که مقام معظم رهبری هنگام درگذشت ایشان نیز پیام تسلیت اندوه باری تقدیم کردند و معظم له علاقه خاصی به سید داشتند و حتی در خاطرات ایشان پیرامون حسن حسینی، حضرت آقا می فرمایند: زمانی که من کتابی از حسینی مطالعه کردم از این نمونه نبوغ جوانان انقلابی سجده شکر به جا آوردم؛ علی ایحال خود شما آقای عبدی ارادت خودتان را آیا در قالب شعر نسبت به مرحوم حسینی ابراز کرده اید؟

.. و در شمایل یک آسمان که بارانیست

درون خلوت خود خسته تر، نشست و گریست

و بعد شاعر چشم انتظار یک الهام

به مرگ – مرهم این نسل بی غزل – نگریست

نگاه کرد به قتل همیشه ی انسان

و فکر کرد بدینسان چگونه باید زیست

بهار بود که شعری سرود: باید رفت

به سمت هر چه که هستی به رنگ مهتابیست

و سرنوشت مداد سیاه رنگی شد

به قلب دفتر شاعر نوشت: لطفا ایست

تمامی کلماتش سیاه پوش شدند

و بغض شان غزلی شد که دائما ابریست

 

 

………………………………..

مصاحبه و تدوین:‌حسین قرایی

………………………………..

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.