خانه » به قلم همشهریان » اجتماعی » قصه یک سفر …

قصه یک سفر …

یک سفر یک ونیم روزه رفته بودیم آب گرم لاریجان .جای شما خالی هوای مطبوع ودلچسبی داشت البته خیال نکنید که ما جز مرفهین بی درد هستیم مانه مرفه هستیم ونه بی درد.
در مسیر که می رفتیم علاوه بردرختان سرسبز وزیبا کاخ های زیباو ویلاهای قشنگ هم به چشم می خورد که سهم ما از آن ها فقط نگاه کردن شان بود.
در روستای آب گرم که مستقر شدیم تصمیم گرفتیم که با رفقا پیاده روی کنیم ومسیر جاده را از سمت بازارچه ی روستا طی کنیم. گاوهایی را دیدیم که مشغول خوردن علف های تازه بودند وبه ما هم التفاتی نکردند ودرحال پر کردن شکم های خودشان بودند وگرانی های اخیر هم به هر اندازه که باشد هیچ تا ثیری روی آن ها ندارد چون از صبح خروس خوان تا شب شغال خوان از علف های طبیعت تغذیه می کردند . نزدیک یکی شان رفتم سریع به صرافت افتاد و فرار کرد پس معلوم شداین ها که اول حتی نگاه هم که به ما نمی کردند از جنب وجوش ما گریزان هستند.
خودمان هم نمی دانستیم که داریم به قلب های تپنده لاریجان نزدیک می شویم . به یک مکانی رسیدیم که شبیه به اردوگاه های دانش آموزی بود وسه مرد جلوی آن ایستاده بودند وبا هم در حال صحبت کردن بودند.به نیت پرسش مسیرها ومحله پیششان رفتیم و پس از سلام کردن وسوالات مزبور گفتیم اینجا(همان جا که شبیه اردوگاه بود)کجاست؟یکی از آن ها گفت: آرام گاه شهدای گمنام. رفتیم داخل و زیارتشان کردیم. روی سنگ مزارشان این شعر نوشته شده بود که :

به گمنامی اگر آوازه ای داری            به هر جایی نشان تازه ای داری
واقعا آیا در ذهن تداعی نمی شود که ما مگر چقدر شهید تقدیم انقلاب کرده ایم که در این روستای کم جمعیت وصعب العبور شش شهید بومی وپنج شهید گمنام آرمیده اند.
دعا می کنیم که خون این همه شهید لگد مال نشود دعا می کنیم که جریان هایی که قصد انحراف مکتب اسلامی را دارند وخود نوعی پایمال کردن انقلاب اسلامی است نابود گردند.
دعا می کنیم کسانی که با گرانی قصد دارند خون مردم رادر شیشه کنند وآنها را نسبت به انقلاب ونظام بدبین کنند وخون شهدا رانادیده می گیرند یا هدایت شوند و اگر این قابلیت را ندارند اول رسوا وبعد نابود شوند.
در اطراف خانه محلی ها به جز گاو ، مرغ های رسمی هم رویت می شد که با دیدنشان قیمت مرغ که سیر صعودی داشته روی سرمان هوار ودلمان کباب شد البته مسئولین می خواهند ما را طوری بار بیاورند که گوشت مرغی که با هورمون رشد می کند و برای بدن ضرر دارد را نخوریم  به همین خاطر هم گرانش کردند تا به پودر های فشرده حاوی عصاره گوشت مرغ روی بیاوریم چون هم ارزان تر است هم به پاک کردن مرغ نیازی نیست هم به شست وشو نیازی ندارد.
کوه بلند روبرویمان را که نگاه می کردیم یک تکه ابر خیلی خیلی کوچک دیده می شد که از نوک قله پایین تر بود.در راه چندین وچند بار آن را به یکدیگر نشان دادیم وازش چند تا عکس هم گرفتیم تک بودن ابر از روی خود خواهی اش بود می خواست خودش تنها دیده شود می خواست خودش را به همه عرضه کند ما هم اشتباه کردیم که بهش بها دادیم واز یک چیز بی ارزش این همه عکس گرفتیم و موضوع بحثمان کردیم .
هنگم برگشت ابر کوچک خودخواه دیگر پیدا نبود با ابرهای دیگرمخلوط شده بوددیگر قابل تشخیص نبود فهمیدیم چهره نفاق هم درش زنده است این جا بود که کارمان سخت شد و فهمیدیم در برخورد با چیزی یا کسی مثل کسی نباشیم که در یک بادکنکی که هیچ بادی ندارد خودمان درش بدمیم وبالایش ببریم که پایین آوردن همین خیک باد وتبل توخالی سخت باشد.

—————–

به قلم محمود تاجیک خاوه

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.