خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات حاج حسین خلیلی / خاک وطن و نمونه هائی از ایثار در اسارت

خاطرات حاج حسین خلیلی / خاک وطن و نمونه هائی از ایثار در اسارت

خاطرات آزاده سرافراز شهرستان ورامین حاج حسین خلیلی

خاک وطن
در دوران اسارت در آسایشگاه ما نوجوانی بنام علیرضا بود که کم سن و سالترین اسیر در بین ما بود که حدود ۱۵سال سن داشت.به همین خاطر او بعضا مورد لطف و مهربانی عراقی ها قرار میگرفت.یکروز عراقی ها داخل آسایشگاه شدند و او را بردند .وقتی برگشت بسیار ناراحت بود و آثار ضرب و  شتم روی سر و صورت او بود.به او گفتیم به چه علت با تو اینگونه برخورد نمودند.گفت وقتی مرا به اتاق فرمانده آسایشگاه بردند ،او با مهربانی با من برخورد کردو از من استقبال نمود.سپس به من پیشنهاد داد که برای آنها از درون آسایشگاه جاسوسی نمایم.او همچنین وعده وعیدهائی نیز به من داداز جمله اینکه اگر با ما همکاری نمائی من تو را به عقد دختر خود در می آورم.اما من با خواسته های او مخالفت میکردم و میگفتم که میخواهم به کشور خود ایران برگردم .اومیگفت در ایران قحطی و گرسنگی است  و نان برای خوردن وجود ندارد .علیرضا گفت:منم که دیدم او نسبت به من طمع کرده است هرگونه است باید امید او را قطع نمایم و در پاسخ به او گفتم :اگر در کشور خود نان نیابم خاک وطن خود را میخورم.وقتی که این جمله را گفتم او بشدت عصبانی گردید و من را مورد ضرب و شتم قرار داده و از اتاق خود بیرون انداخت

نمونه هائی از ایثار در اسارت
در اسارت برای اینکه بتوانیم سالم وزنده بمانیم ،بایست استحمام میکردیم،حالا وسط زمستان است،اصلا آب گرم و بخاری وجود ندارد،یک جوری باید آب را گرم میکردیم .مخفیانه المنتی درست کرده بودیم که در آب می انداختیم و برای خودمان آب گرم میکردیم و حمام میکردیم.نیاز بود  و نمیش کاریش کرد.شبها نگهبانان عراقی می آمدند پشت  پنجره  در هم که بسته بود  آنها جرات نمی کردند بیایند تو و فقط از پشت پنجره کنترل میکردند.این بود که اختیار شبها در دست ما بودو میتوانستیم این کار را بکنیم.بچه ها در دیوار سیمانی پریزهای برق با فاصله از هم کار گذاشته بودند.
تشخیص این کار برای عراقی ها مشکل بود اما با آتش سوزی مکرر کابلهای برقشان در اثر افزایش مصرف و همچنین مشاهده بلند شدن بخار از آب گرم و سیمی که بچه ها کشیده شده بودکم کم شک کردند و روزی با حضور در آسایشگاه از ما خواستند ابزار کار و مجری آن را تحویل عراقی ها بدهیم و یک نفری را که مورد ظن آنها در این زمینه بود آمدند ببرند،ما میدانستیم که آن شخص از فرمانده هان است و اگر برود خطرناک است یا ممکن است خیلی از مسائل دیگر اتفاق افتد،بیکباره جوانی بلند شد و گفت کار من بوده است.حالا همه میدانند که کار او نبوده اما او خود راانداخت جلو و این همان ایثار است که نمونه های آن را در دوران اسارت بوضوح مشاهده نمودیم.

منبع : ساجد

یک نظر

  1. سلام
    تبریک ایام الله دهه فجر
    تشکر از مطالب خوب شما

    kh

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.