چند ماه پیش مجموعه شعر “خلسهی چنارها” از محمدتقی قشقایی منتشر شد. چون قشقایی همیشه سری سر به زیر و دلی سربلند داشته است و اهل قیل و قالهای ادبی نبوده و نیست، تا به حال ندیدم که یادداشتی راجع به این کتاب گران قدر نوشته شده باشد. نمیدانم برای اینکه شاعر خوش ذوق ما شهرستانی است، این بیتوجهی به امثال او میشود یا محجوب بودن خودش که این رویه را دامن میزند! هر چه هست، به صاحب این قلم مربوط نمیشود، ولی این چند سطری را که راجع به شعر او میخواهم بنویسم فقط به جهت شعرهای خوب و تأثیرگذار اوست.
«خلسهی چنارها» در ۱۶۳ صفحه و توسط انتشارات اوج منتشر شده است، ولی با یک تفاوت اساسی با اکثر مجموعههایی که این روزها مثل قارچ سبز میشوند. ترجمهی انگلیسی اشعار توسط حسین ترکمننژاد صورت گرفته است. این حرکت «خلاف آمد عادت» است که این کتاب را از بقیه ممتاز میکند و میتواند بیرون از کشور هم به دست دوستداران زبان و ادبیات فارسی برسد.
*
همیشه قشقایی را شاعری با وقار و متین یافتهام، حالا اگر چنین فردی بخواهد به یک موضوعی اعتراض و انتقاد کند، به نظرتان اعتراضش چگونه است؟ من فکر میکنم قشقایی خودش در غزلی با ردیف “شمایان” جواب معتدلی به این سؤال داده است؛
«دوباره پنجرهای بسته رو به روی شمایان
دوباره خاطرهای کهنه آرزوی شمایان
بگو به غربت دیرینهتان دوباره ببارد
هنوز میچکد از کوچه گفتگوی شمایان
در انتهای سکوتت که بغض میترکد من
به جستجوی همینم به جستجوی شمایان!
کسی ز درد گلویت خبر نداشت تو گفتی
که مشق مبهم در است در گلوی شمایان
دوباره مثل همیشه طلوع پنجره سد شد
و باز پنجرهای بسته رو به روی شمایان
(خلسهی چنارها ص ۱۴)
او بغض فرو خورده خود را که به رنگ خشم و بغضهای ابوذر است، در شعر «ربذه» به تماشا گذاشته است. اعتراض تماشاییای که بویی از عشق، از آن به مشام میرسد؛
«هنوز مدفون نشده!
این جا هستم، نگاه کن!
مثل تو دارم به انجماد میرسم
انگار تا مدتها
سالهای سبز صاعقهاندیش را
مرور کرده بودیم
که ما را بفهمند…
خوب من!
دستهایم یادت هست؟
به اندازه مرگی پیشتر شکاف برداشتند
و به انجام رسیدند
گفتند تا صبح میخواهند با خاک و خاطره
تو و همه این ربذهایها را
با دستهای من دفن کنند!
ربذه!
مسیر قدمهای این پرندگان
زیر شعاعی سبز رنگ
بر تو حک شده
هنوز مدفون نشده!
به خاطر پرندهها
نمیگذارم تاریکت کنند
(خلسهی چنارها صص ۳۰ ـ ۲۸)
۳ ـ وقتی به پایین شعرهای خلسه چنارها توجه میکنی، میبینی کنار تاریخ آن شعر، نام شهری که شاعر در آن جا سروده به چشم میخورد. با این گونه نگارش انگار با یک توریست شاعر و یا شاعر توریست مواجهایم. شهرهایی که شاعر توریست ما به آنها علاقه داشته و به آنها سفر کرده عبارتند از؛ توس، کرمان، ورامین، پیشوا، شهرری، کهریزک، بابلسر، قم، سمنان، شهریار، فیروزکوه، دمشق، حیدرآباد(هندوستان) وارنگال(هندوستان). برای اینکه با شعرهای قشقایی که در شهرهای مختلف سروده است آشنا شویم، شعر «حق تقدم» وی را با هم میخوانیم. این شعر در تابستان ۱۳۸۹ در حیدرآباد هندوستان سروده شده است. توجه شاعر توریست ما به نگاه پلیسی ـ امنیتی در هندوستان در این شعر قابل توجه است؛
«این جا همه چیز
بوی پلیس میدهد
پلیسها میفهمند
پلیسها میخواهند
پلیسها گریه میکنند
پلیسها میخندند
همیشه حق تقدم با پلیسهاست
نه با هیچ اتوریکشا یا هر گاو و خوک و گرازی که
آزادانه کنار پلیسها نفس میکشند»
(خلسهی چنارها ص ۱۵۴)
پس با امضاهای معنادار قشقایی در پایین هر کدام از سرودههایش، این سرودهها را بهتر درک و تفسیر خواهیم کرد. روشنتر بگویم؛ آوردن نام شهرها پایین هر شعر بهانهای گواه خوب فهمیدن اشعار دفتر خلسهی چنارهاست.
گاهی اوقات شاعر مسلمان ما با آوردن واژهی «راستی» در شعرهایی که اسم شهرهای هندوستان میآید، لطیفهی ادبی (و برخی مواقع طنز) رنگ میپاشد. رنگی که بیرنگی و جدا نیست را تحکیم میبخشد؛
«راستی من کجا
باید دنبال خودم باشم؟
این همه خدا به این همه آدم میرسد؟
این همه یأس
به این همه دلدادگی
و این همه پا
به این همه دمپایی و نان و برنج و فلفل»
تابستان ۱۳۸۹ هندوستان وارنگال.
۴ـ درست است که «خلسهی چنارها» اولین کتابی است که از محمدتقی قشقایی منتشر شده است، ولی او از آزمون انتشار سربلند بیرون آمده است. حداقل میتوان گفت انسان با خواندن مجموعهی مذکور وقت خودش را تلف نکرده است. کمترین بهرهای که میتوان از شعرهای قشقایی جست این است که در کوچه پس کوچههای شهرهایی خواهیم گشت که او هنرمندانه گشته است. حال در این مقال از حسنهای روشن این دفتر میگوییم. وجود ترکیبهای نو و بدیع در خلسهی چنارها، خیلی پررنگ است. مشتی از خروار این ترکیبهای شاعرانه را در پی میآورم؛ «طلوع پنجره ص ۱۴ حربهی زنجیر ص ۲۰/ نمای شکنندهی اندیشه ص ۲۲/ اصالت خارها ص ۲۴ / ضریح خاطرات ص ۲۴ / هزارهی رسوخ سرنوشت ص ۲۶/ سالهای سبز صاعقه اندیشی ص ۲۸/ شانههای شیون ص ۳۲/ گریههای شب زده سنگی ص ۳۲/ حماقت یخ زده ص ۴۸ و .. »
۵ـ وجود آرایههای ادبی در خلسهی چنارها بسیار چشمگیر است.
خود عبارت مذکور صنعت ادبی تشخیص (personification) را به ذهن متبادر میکند. توجه قشقایی به صنایع لفظی و معنوی شایان است، که به تعدادی از آنها اشاره وار میپردازیم؛
الف) واجآرایی(صامت ر)؛
دوباره پنجرهای بسته رو به روی شمایان
دوباره خاطرهای کهنه آرزوی شمایان
(خلسهی چنارها ص ۱۴)
ب) تضاد (بین کلمات باز و بسته)
دوباره مثل همیشه طلوع پنجره سد شد
و باز پنجرهای بسته رو به روی شمایان (همان ص ۱۴)
پ) مراعات نظیر (بین کلمات گرما و خورشید)
«بگو! بگو که دستهایت بینوشتن میمیرمند/ حتی اگر گرمایشان/ خورشید را/ به حقارت بکشند» (همان ص ۵۰)
خوش دارم در پایان این یادداشت غزل «دوچرخهاش» که به زعم نگارنده یکی از زیباترین اشعار مجموعه مذکور است را بیاوریم. حس نوستالوژیک موجود در غزل مذکور و آفریدن تصاویر زلال از ویژگیهای قابل تحسین شعر قشقایی است؛
«آمد سوار قصه ما با دوچرخهاش
از پشت سر نماز و دعا با دوچرخهاش
میخواستیم پر بکشیم از شکوه عشق
وقتی به روی ابر رها با دوچرخهاش
دعوای کودکانهی ما تازگی نداشت
میبرد نوبتی به خدا با دوچرخهاش!
وقتی میآمد از سر کوچه چه خوب بود
گرمای عشق و نان همه جا با دو چرخهاش
میآمد و چه زنگ قشنگی به دست داشت
عاشقترین طنین صدا با دوچرخهاش
یادم نمیرود مگر از او چه خواستیم
هی! دزد بیملاحظه! … بابا دوچرخهاش!
۲۷ / ۷ / ۱۳۸۹ ورامین
فارس