خانه » به قلم همشهریان » متعادل خمیده

متعادل خمیده

متعادل خمیده

یکی ایستاده بود، یکی خمیده، یکی خوابیده.

شکارچی، ایستاده را به گلوله بست.

خوابیده به ایستاده گفت: «بخواب یه دنده! می‌بینی که شکارچی با خوابیده‌ها کاری نداره!».

خمیده گفت: «با خمیده‌ها هم کاری نداره. نه نیاز به اون همه شُل بازی است که بخوابی، نه نیاز به این همه قُد بازی که سیخ بایستی. مثل من خمیده و متعادل باشین!»

خوابیده هر چه داشت خرج شکم و بالش زیر سرش کرد و به خواب رفت.

خمیده همه را صرف دیده شدن کُرنش خود کرد. درد کرنش او را سست و بی حال کرده بود.

ایستاده از ضرب گلوله‌ها هر لحظه هشیارتر و بیدارتر می‌شد!

شکارچی از هیچ کدام دست برنمی‌داشت. دو تا از نوچه‌هایش را فرستاد سراغ خمیده و خوابیده. یکی افتاد روی شکار خوابیده، یکی هم سوار شکار خمیده شد.

ایستاده عرق شکارچی را درآورده بود!

به قلم رحیم مخدومی

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.