خانه » اخبار و رویدادها » مصاحبه با نویسنده کتاب گواهی آزادی

مصاحبه با نویسنده کتاب گواهی آزادی

بعد از افطار روز دهم رمضان، در شامگاه روز جمعه ۲۸ تیرماه میهمان نویسنده‌ای بودیم که به تازگی، برای اولین بار قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ورامین را به صورت داستان به رشته‌ی تحریر درآورده است. ما صمیمانه به گفتگو نشستیم و سوالات خود را پیرامون کتاب «گواهی آزادی» از آقای «نوید روهنده» پرسیدیم. اینک نظر شما را به خواندن این پرسش و پاسخ‌ها جلب می‌کنیم.

*) با یاد و یاری خداوند و بهترین سلام و درود و قبولی طاعات و عبادات شما اولین سؤالم را در مورد انگیزه و چگونگی تصمیم به نوشتن کتاب گواهی آزادی در مورد قیام ۱۵ خرداد ورامین آغاز می کنم؟

بسم الله الرحمن الرحیم. اوایل اردیبهشت ۹۱ بود که اداره‌ی فرهنگ و ارشاد اسلامی ورامین از نویسندگان شهر دعوت کردند در جلسه‌ای که در همان اداره برگزار می‌شد ‌شرکت کنند؛ من نیز حاضر شدم در آن جلسه اعلام کردند که قرار است همایشی در سطح ملی راجع به قیام ۱۵ خرداد در ورامین برگزار شود و از همه‌ی نویسندگان و شاعران و پژوهشگران خواستند که در هر زمینه‌ای که توانایی دارند در این حوزه قدم بردارند. من نیز به نوبه‌ی خود راجع به این پیشنهاد فکر کردم. دیدم که تنها کار فرهنگی ما راجع به این موضوع چیزی جز چاپ بنر و گرفتن مصاحبه و گزارش نبوده و نیست، انگار چاپ بنر و نصب آن در بلوارهایی که هیچ‌کس نمی‌بیند شده است یک هویت فرهنگی! وقتی کمی بیشتر دقت کردم و سرم را به اطرافم گرداندم نسل بعد از خودم را دیدم که واقعا هیچ چیز از این واقعه نمی‌دانند و یا اگر هم می‌دانند اطلاعاتی آمیخته با غلوهای تاریخی و حواشی بسیاری است که عده‌ای آگاهانه و یا ناآگانه به آن دامن زده‌اند! من کاری به قصد و نیت‌شان ندارم. خودم را به شخصه در این امر مسئول دانستم که چه کاری برای شهرم، انجام داده ام؟ به عنوان فردی که این را در خود می‌دیدم که می‌توانم نوعی آگاهی سالم و بدون حاشیه را به نسل بعد از خود منتقل کنم چه کرده بودم؟ پاسخی نداشتم بدهم!!! نسل بعد از من از کمبود اطلاعات حقیقی رنج می‌برد، وقایع تاریخی شهر خود را آن طور که هست نمی‌دید و من وظیفه داشتم که آن ریشه‌ها را به نسل جوان نشان دهم.

*) کتاب شما به صورت یک روایتِ داستانی منسجم و پیوسته ارائه شده است، دلیل اینکه تصمیم گرفتید این سبک از نگارش و بیان را انتخاب کنید چه بود؟

کارهای زیادی راجع به قیام ۱۵ خرداد ورامین انجام شده بود که اکثر آنها به صورت مصاحبه و گزارش بود. اما من دوست داشتم کاری را انجام دهم که گونه‌ای نوآوری داشته باشد و خودم را محدود به همان چند مصاحبه و گزارش تکراری نکرده باشم. سال ها است که از واقعه‌ی ۴۲ می‌گذرد و ما به جز چند مصاحبه و گزارش کار دیگری انجام نداده بودیم اگر قرار بود من آن طور که هدفم بود کاری نو انجام دهم که به برهه‌ی زمانی‌ای که در آن زندگی می‌کنم بخورد و آن کار نمایانگر کاری نو باشد که در دهه‌ی ۹۰ انجام گرفته باشد. پس باید ذهنم را از مصاحبه کردن و تدوین گزارش پاک می‌کردم. کمی بیشتر فکر کردم، من شاعر نبودم که در مدح شهیدان و یا خود واقعه شعری بسرایم، پژوهش‌های بسیاری نیز انجام شده بود و ورود من به این حیطه چیزی جز تکرار مکررات نبود. به این نتیجه رسیدم که تنها کاری که می‌تواند در این زمینه موفق باشد یک «روایت داستانی» است. هیچ کس تا به حال کل این واقعه را به صورت داستان در نیاورده بود و من دوست داشتم برای اولین بار این کار را انجام دهم.

*) فکر می‌کنید بیان داستانی تأثیر خود را خواهد گذاشت؟

من به این قضیه بسیار امیدوارم. زیرا فکر می‌کنم این کتاب در آینده ظرفیت‌های خاص خود را نشان دهد.

*) منظورتان از نشان دادن ظرفیت‌های کتاب چیست؟

این کتاب به صورت داستانی روایت شده، اما نه روایتی که منحصر به فرد و یا گروه خاصی باشد. در این کتاب شخصیت‌های متعددی وجود دارند که هر کدامشان نماینده‌ی یک گروه از قیام کنندگان هستند از کشاورز و بازاری گرفته تا روحانی و معلم. من در نگارش این کتاب سعی کردم نوعی سادگی را چاشنی نوشته بکنم تا کتاب بتواند با همه‌ی اقشار ارتباط برقرار کند. یعنی همان قدر که یک پیرمرد مسن می‌تواند با کتاب ارتباط برقرار کند یک نوجوان دبیرستانی هم می‌تواند از کتاب بهره ببرد. سعی کردم هیچ واژه و یا کلمه‌‌ی ثقیل و سنگینی که خواننده را با مشکل مواجه کند استفاده نکنم.

*) منظورتان این است که سعی کردید از پیچیدگی‌های بی مورد در داستان بپرهیزید؟

بله، سعی کردم روایت داستان تا جای ممکن کاملا روان و ساده باشد به همان سادگیِ مردمی که آغازگر قیام و البته دوره‌ی جدیدی در عصر خود بودند. داستان هیچ گونه پیچیدگی خاص و مبهمی ندارد تا بتواند با همه‌ی رده‌های سنی ارتباط برقرار کند.

*) فکر می‌کنید این کتاب روی نسل جوان اثر گذار باشد؟

 من نسبت به این قضیه بسیار خوش‌بین هستم زیرا مطمئنم که این کتاب اطلاعات و نکات تاریخی بسیار تازه‌ای را به نسل جوان انتقال خواهد داد. البته این امر مستلزم همکاری نهادها، سازمان‌ها و مسؤولین شهر است که با حمایت خود می‌توانند این کتاب را به دست نسل جوان و در حالت کلی به دست همه‌ی اقشار مردم برسانند.

*) شما برای پخش این اثر در منطقه‌ای که این واقعه در آن رخ داده است کتاب خود را به نهاد، سازمان و یا مسؤول خاصی ارایه کرده‌اید؟

بله من نمونه‌ای از کتاب را به همه‌ی مسؤولین و نهادهای سازمانی شهر ارایه داده ام و از آنان خواسته‌ام که در حد امکان از این کتاب حمایت کنند زیرا فکر می‌کنم بارِ فرهنگی این کتاب بسیار بیشتر از هر نوع تبلیغاتی خواهد بود.

*) آیا مسؤولین با شما همکاری کرده‌اند؟

 تاکنون که همگی نظرشان مساعد بوده و قول همکاری داده‌اند و بنده را تشویق کرده اند، البته معاونت فرهنگی شهرداری ورامین از نویسندگان ورامینی در حد خود حمایت کرده است.

*) روایت های داستانی کتاب شما در فصل‌هایی کوتاه اما منسجم و پیوسته بیان شده است، از این کار چه هدف خاصی را دنبال می‌کردید؟

 در دنیای امروزی که زمان حرف اول را می‌زند و اکثر مردم درگیر مشغله‌های روزانه‌اند وقت گذاشتن برای کتابی طولانی بعید به نظر می‌رسد. هدف من بیان واقعی و بدون حاشیه‌ی واقعه ۱۵ خرداد بود به صورتی که خوانندگان در مدت زمان کوتاهی مثلا ۳۰ یا نهایتا ۴۰ دقیقه کل کتاب را بخوانند. چون داستان شخصیت‌های متعددی هم داشت تصمیم گرفتم برای هر شخصیت یا رخداد یک فصل در نظر بگیرم تا اگر خواننده در یک زمان مشخص نتوانست همه‌ی کتاب را بخواند، به کل داستان لطمه‌ای وارد نشود و ادامه را پی گیری نماید.

*) صحبت از بدون حاشیه بودن کتاب کردید، کمی بیشتر برایمان توضیح دهید.

همه‌ی هدف من در این کتاب آن بود که فقط به متن واقعه پرداخته شود. فکر می‌کنم اگر به اتفاقات جانبی که ممکن است برای عده‌ای مهم و برای عده‌ای دیگر بی‌اهمیت جلوه می‌کرد می‌پرداختم خودم را درگیر حواشی می‌کردم و از اصل قضیه دور می‌شدم. در این صورت به هدف خودم هم که ارایه‌ی واقعی و دست نخورده‌ی این واقعه بود نمی‌رسیدم که البته خدا را شکر اینگونه نشد و نیست.

*) از واقعی بودن متن کتاب گفتید، اولِ کتابتان هم نوشته‌اید که این داستان در حافظه‌ی تاریخ ثبت شده است و تمام شخصیت‌ها واقعی هستند، چقدر به این حرفتان باور دارید.

 من بدون شک و بی‌اغراق به این قضیه باور دارم، با اطمینان خاطر می‌گویم که هیچ تحریفی در روایت داستانی این کتاب صورت نگرفته، تک‌تک حادثه‌های بیان شده در کتاب ثبت و ضبط شده است. تمام افرادی هم که تا به حال این کتاب را خوانده‌اند خوشبختانه صحت گفته‌های بنده را تأیید کرده‌اند. خودم قبل از چاپ کتاب، متن داستان را به چند نفر مطلع و صاحب‌نظر نشان دادم تا نظرشان را در مورد صحت روایت‌های داستانی بیان کنند که همگی نظر مساعد دادند. در مورد شخصیتهای داستان هم که فکر می‌کنم لازم به اثبات بنده نیست اکثر افرادی که نامشان در کتاب آمده است زنده هستند از جمله حاج حسن اردستانی، حاج تقی علایی و حسن تاجیک.

*) در مورد شروع داستان و ادامه دادن آن بگویید.

داستان از بازار پیشوا شروع می‌شود جایی که «حاج حسن اردستانی جعفری» وارد بازار سنتی پیشوا می‌شود و مغازه‌اش را باز می‌کند، بازار پیشوا جایی است که نطفه‌ی قیام بسته شد، غلامعلی رحیمی را بعنوان پیر غلامی که بستر را محیا کرد و حاج تقی اعلایی را با آن نوحه‌های جوشنده و خروشنده‌اش نشان دادم، قیام را به صحن امامزاده جعفر پیشوا کشاندم از سلیم بعنوان دروگر فقیر لرستانی که در فصل درو در صحن امامزاده جعفر می‌خوابید یاد کردم و به نقش پر رنگ دو روحانی یعنی شیخ ابوالقاسم محی‌الدین و شیخ فتح‌اله صانعی اذعان کردم، هفت (۷) فصل اول داستان در پیشوا میگذرد، بعد به ورامین آمدم و شکل‌گیری اولین حرکت‌ها را تصویر کردم از حاج علی اکبری و غلامحسین معصوم‌شاهی و سید آقا احمدی نوشتم؛ به یاد و به پاس زحمات تمام دروگرانی که نقش‌شان در این قیام غیر قابل انکار است دو فصل را راجع به دروگران نوشتم، حرکت قیام را ادامه دادم، از رحمت بلال فروش و سید قهوه‌چی گفتم تا به باقرآباد رسیدم آنجا جایی بود که سرهنگ بهزادی و سرگرد کاویانی منتظر مردم بودند و برای تارومار کردنشان آماده می‌‌شدند. آغاز درگیری را تصویر کردم و شهادت عزت‌اله رجبی و سید مرتضی طباطبایی را نشان دادم و در آخر از قول حاج کاظم ذینی که در آن هنگام نوجوان سیزده ساله‌ای در مسکرآباد تهران بود سرانجام واقعه و اجساد شهدا را بیان کردم.

*) کتاب در دو فصل نوشته شده که اسم فصل اول «آخرین احرام» و اسم فصل دوم «گواهی آزادی» است، چرا اسم کتاب را آخرین احرام نگذاشتید و ترجیح دادید اسم فصل دوم را روی مجموعه‌ی کتاب بگذارید؟

من راجع به این موضوع زیاد فکر کردم، اگر قرار بود اسم کتاب را آخرین احرام بگذارم و روی جلد بنویسم «مجموعه وقایع قیام ۱۵ خرداد ورامین» خواننده به محض اینکه این جمله را می‌دید تمام ماجرا را می‌فهمید زیرا یکی از مهمترین نمادهای این واقعه کفن پوشیدن و یا همان پوشیدن لباس احرام قیام کننده‌ها بود اما من تصمیم گرفتم نام کتاب را گواهی آزادی بگذارم تا نوعی کنجکاوی و جذابیت در ذهن خواننده ایجاد کند که موضوع این گواهی آزادی چیست.

*) حالا خودتان بگویید موضوع فصل دوم داستان یعنی گواهی آزادی چیست؟

فصل اول داستان کاملا به وقایع قبل از حادثه‌ی ۱۵ خرداد می‌پردازد اما فصل دوم وقایع بعد از آن را بازگو می‌کند، در این فصل داستان دقیقا از جایی شروع می‌شود که روز ۱۵ خرداد به اتمام رسیده، ماه در آسمان می‌درخشد و حسن تاجیک از میان خوشه‌های گندم خمیده کمر در حال بازگشت به ورامین است. فضای داستان و شرایط حسن تاجیک را بعنوان معلم دبستان آب باریک آماده کردم و بعد واقعه‌ی دستگیری او را در روز ۱۸ خرداد شرح دادم، وضعیتش بعد از زندانی شدنش در کمیته‌ی مشترک ضد خرابکاری گفتم و بازجویی‌هایش توسط سرهنگ نورایی و سرهنگ شاه‌حیدری.

*) داستان در اینجا مثل داستان‌های ژانر پلیسی و هیجانی می‌شود، خواننده مدام در انتظار بقیه داستان می‌ماند. نظر خودتان چیست؟

بله هنگام نوشتن این فصول خودم هم هیجان زده شده بودم چون باید بستری را برای روایت داستانی آماده می‌کردم که صدها عامل برای شکل‌گرفتن و موفقیتش دخیل بود، از پیشنهاد سرهنگ شاه‌حیدری برای گرفتن گواهی‌نامه از مدرسه، نوشتن نامه‌ی حسن در کاغذ سیگار و دادن آن به مادرش، دادن نامه توسط مادر حسن به آقای مهمان‌نواز مدیر وقت مدرسه، تردیدی که او از عواقب این کار داشت، مشورت با مادرش، نادیده گرفتن صدور گواهی نامه توسط رئیس وقت اداره‌ی فرهنگ و در نهایت آزادی او همه و همه عواملی بود که علاوه بر روایت صرف داستانی بستر بسیاری مناسبی برای مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی و یا حتی روانشناسی دارد. روایت تمام این ماجراها ۱۶ فصل را به خود اختصاص می‌دهد.

*) اما فصل هفدهم داستان یکدفعه از سال ۴۲ جدا می‌شود و به سالهای دور از آن می‌رود.

بله، فصل هفدهم یک‌باره از سال ۴۲ جدا می‌شود و سالها بعد زمانی که سالروز واقعه‌ی ۱۵ خرداد است و حسن به یاد آن روزها افتاده روایت می‌شود. حسن روز ۱۵ خرداد برای تشکر به دیدار مدیر مدرسه یعنی آقای مهمان‌نواز می‌رود و با ایشان ملاقات می‌کند.

*) در این قسمت گره در داستان شکل می‌گیرد، درست است؟

بله، هنگام ملاقات حسن با آقای مدیر گره‌ای در داستان ایجاد می‌شود و آن گره در واقع سؤالی است که مدیر مدرسه از حسن می‌پرسد «هیچ‌وقت نشد ازت بپرسم! چی شد که فکرت به نوشتن نامه برای من رسید؟»

اینجاست که جوششی درون حسن برای پیدا کردن سرهنگ شاه‌حیدری شعله‌ور می‌گردد و بالاخره او را بعد از چهل سال پیدا می‌کند، برای دیدن کسی که به نوعی نجات‌بخش او بود عازم مشهد می‌شود و بعد از انتظاری طولانی و زیارت حرم مطهر امام رضا (ع) به دیدار سرهنگ شاه‌حیدری می‌رود.

*) ترسیم لحظه‌ی دیدار آنها با هم فوق‌العاده است! دیدار حسن تاجیک و سرهنگ شاه‌حیدری دقیقا به جایی می‌رسد که آنها در یک لحظه چشم در چشم می‌شوند، نظر و هدفتان از بیان اینگونه‌ی داستان چه بود؟

فکر می‌کنم وقتی دو آدم که از هم خاطرات پررنگی دارند بعد از سال‌ها دوری همدیگر را می‌بینند همین حس برایشان تداعی می‌شود و سریع به یاد خاطرات آن روزهایشان می‌افتند. من هم تصمیم گرفتم این دیدار را جوری ترسیم کنم که این موارد در آن به کار رفته باشد و همچنین با این نوع بیان می‌توانستم از حواشی زائد و غیر ضروری احساسی بپرهیزم. دیگر اینکه با قطع روایت در لحظه‌ی دیدار، نوعی پایان باز ایجاد می‌کردم و ادامه‌ی داستان را به عهده‌ی خواننده می‌گذاشتم که هر طور که دلش می‌خواهد در ذهنش بقیه‌ی آن ملاقات را ترسیم کند.

*) بعد از رو در رو شدن حسن و سرهنگ دوباره داستان در یک بازگشت زمانی ناگهانی (فلش‌بک) به سال ۴۲ برمی‌گردد و خاطرات سرهنگ را از آن روزها در کمیته‌ی مشترک ضد خرابکاری روایت می‌کند، که می‌شود گفت به گونه‌ای به خواننده نوعی شُک می‌دهد.

بله، من دوست داشتم چون واقعه مربوط به سال ۴۲ است داستان را در همان سال به اتمام برسانم وقتی فکر کردم دیدم چه بهتر که از این فلش‌بک و یا بازگذشت زمانیِ ۴۰ ساله استفاده کنم که هم سبک جدید است و هم اینکه هیجان کافی را در داستان ایجاد می‌کند.

*) در پایان اگر نظر و یا حرف خاصی دارید بیان کنید.

فکر می‌کنم همه‌ی حرفها زده شده، در پایان از شما بابت مصاحبه تشکر می‌کنم و امیدوارم که این کتاب تأثیر فرهنگی خود را روی منطقه‌ی ورامین، پیشوا، قرچک و در بعدی بالاتر همه‌ی ایران بگذارد.

منبع : انتشارات نظری

یک نظر

  1. اینکه هنوز هم توی شهرستان ورامین جوانانی پیدا میشوند که دغدغه ی کار فرهنگی دارند و به این زیبایی هدف خودشون رو مشخص و تشریح میکنند جای مباهات داره. واقعا مسئولین شهر باید قدر این جور کارها رو بدونند اما متاسفانه باید گفت که توی شهر مثل ورامین این جور کارها به هیچ جا نخواهد رسید. برای اینکه همه ی مسئولین چنان درگیر کارهای شخصی خودشون هستند که نه تنها این کتاب بلکه هیچ کتاب دیگه ای با هر موضوع خاصی که به درد شهرستان بخوره هیچ جایگاهی توی سیستم مسئولین ما نخواهد داشت. نویسنده توی این مصاحبه گفتند که این کار رو برای آن انجام دادند که نسل جوان به هویت فرهگی شهر خودش پی ببره. اما سوال من اینجاست به نظر شما این کار به دست نسل جوان شهرستان خواهد رسید؟؟؟؟؟ نهادهایی که باید مسئولیت رساندن پیام شما رو به عنوان یک نویسنده به عهده بگیرن و اون رو به دست نسل جوان مخصوصا مدارس برسونند آیا کار و حمایت خاصی از این کار خواهند کرد؟ مطمئنا نه!!!! وقتی مسئولی میبینه که اگر قرار باشه مثلا ۲ میلیون بودجه صرف خرید این کتاب کنه تا به دست جوانان شهر برسونه و تبلیغی هم برای خودش نباشه اما با همون پول میتونه ۴ تا بنر بزرگ بزنه و برای خودش تبلیغ کنه به نظر شما کدوم رو انتخاب میکنه؟ اینکه کار فرهنگی واقعی بکنه یا برای خودش تبلیغ کنه؟ مسئولین شهر ما وقتی صحبت از ۱۵ خرداد میشه همه چنان شعار میدند که آدم فکر میکنه خودشون اونجا حضور داشتند اما صادقانه بگیم که دوست ندارند کاری راجع به شهر صورت بگیره چون مجبور میشن عمل کنند و یا از اون کار حمایت کنند که این رو اصلا دوست ندارن! پس بهتره هیچ کاری رو هیچ کسی انجام نده چون سرانجامی نداره

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.