خانه » اخبار و رویدادها » جایگاه حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی در زندگی جهادی (بخش سوم)

جایگاه حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی در زندگی جهادی (بخش سوم)

به نام خدا

پیش از آغاز بحث باید یادآور شوم که بخش سوم جایگاه حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی در زندگی جهادی رابطه ای تنگاتنگ با دو بخش نخست این مقاله دارد و جهت درک بهتر مبحث باید ابتدا به آن دو بخش با نگاهی دقیق نگریسته شود.

در بخش سوم از مبحث جایگاه حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی در زندگی جهادی سعی داریم به بررسی جایگاه فقر و انفاق در جهاد اقتصادی بپردازیم.

جایگاه فقر و انفاق در جهاد اقتصادی

پس از بیان مفاهیم جهاد اقتصادی و بیان ابعاد این جهاد نیاز به بررسی و واکاوی برخی گزاره های این جهاد داریم که اصلی ترین و مهم ترین این گزاره ها مباحث فقر و انفاق است و نیازمند به بیان مفاهیم اولیه برای این دو مقوله است که ان شاء الله به اختصار بیان می شود.

باید به این نکته اشاره شود که در این مقوله تنها به فقر اقتصادی و سرمایه داری خواهیم پرداخت و از مقوله فقر فرهنگی و فقر روانی جای دیگری صحبت خواهد شد.

فقر اقتصادی را باید در چهار سطح دسته بندی کرد.

۱-    فقر سرمایه داری

۲-    فقر استعماری

۳-    فقر خودساخته

۴-    فقر طبیعی

۱- فقر سرمایه داری:

منظور از فقر سرمایه داری همان فقری است که کشورهای سرمایه دار در کشور خود ( در برابر رقبا ) و در کشورهای در حال توسعه به وجود می آورند.

کارخانه داران و اهالی تولید بیشتر با این موضوع آشنایی دارند. تولید کننده ای نوپا که کالایش را به بازار عرضه می کند و بطور مثال برای این کالا ۵۰۰ تومان هزینه کرده و می خواهد آن را ۵۵۰ تومان به فروش برساند تا ۵۰ تومان سو ببرد، هنگامی که کالایش در رقابت با کشورهای سرمایه داری و رقبای سرمایه دار قرار می گیرد که جلوی سود آنها را می گیرد و رقیب آنها می شود که به قول معروف موی دماغ آنها می شود، شاخک های سرمایه داران فعال می شود که به فکر می افتند تا رقیب را از صحنه بیرون کنند و بازار را تنها خود به دست گیرند.

اکنون این کشورهای سرمایه داری برای مدتی محدود همان کالای ۵۰۰ تومانی را زیر قیمت و حتی با ضرر به قیمت ۴۵۰ تومان به فروش می رسانند .

خود متحمل ضرر می شوند اما چون سرمایه هاشان فروان است، تمام فشار به سمت کارخانه نوپاست. اینجا کارخانه دار نوپا که می بیند کالایی همچون کالای او در بازار زیر قیمت تمام شده برای او در حال داد و ستد است و کسی کالای او را با آن قیمتی که ارائه می دهد خریداری نمی کند به سمت ورشکستگی می رود.

اینجا سرمایه داران به شکل دایه دلسوزتر از مادر رخ عیان می کنند و آغوش باز می کنند که کارخانه این کارخانه دار نوپا را خریداری کنند.

کارخانه دار نوپا هم که دیگر کالایش به فروش نمی رسد، تحت فشار قرار گرفته و ناچار همه سرمایه اش را به چوپ حراج می زند و می فروشد و خودش می شود کارگر کارخانه خودش و این بار سود سرمایه اش و کارش به جیب سرمایه دارها می رود.

سرمایه دار هم که رقیب را حذف شده می بیند که همه بازار را خود به دست گرفته، عزم جزم می کند تا خسارات قبلی اش را جبران کند و به همین خاطر کالایی را که تا دیروز ۴۵۰ تومان به فروش می رساند یک دفعه ۶۵۰ تومان می فروشد تا جبران خسارت های چند وقت اخیر را بکند.

با این روند ثروت ها و سرمایه ها همه به جیب سرمایه دار ریخته می شود و جامعه به دو قطب فقیر فقیر و غنی غنی تبدیل می شود.

۲- فقر استعماری:

پس از انقلاب صنعتی، کشورهای صنعتی نیاز به مواد خام برای کارخانه های خود داشتند و به منظور تأمین این مواد خام عازم کشورهای غنی از این مواد شده و جنگ ها و استثمارها به راه انداختند و جهل ها و استعمارها به همراه آوردند تا مواد خامشان را به تاراج ببرند.

این یک بعد از این فقر و این استعمار است. بعد دیگر آن، هنگامی است که این کشورهای صنعتی کالایشان را تولید کردند و اکنون نیازمند بازار فروشند که کالاهاشان را به فروش برسانند و باز هم این کشورهای استعمار شده اند که بازار فروش کالاهایی خواهند شد که خود مواد اولیه اش را به کشورهای سرمایه داری تقدیم کرده بودند.

اینجا سرمایه داران حربه های تازه ای می آورند، تجمل ها، تبلیغ ها و زیاده خواهی ها را می آورند و به جامعه تزریق می کنند تا کالایشان را بفروشند تا خون آنها را هر چه بیشتر بمکند و ثروت ها و سرمایه هاشان را به تاراج ببرند.

و این بار کشورهای غنی غنی و فقیر فقیر ایجاد خواهند شد.

۳- فقر خود ساخته:

کشورهای استعمار شده ای که از ظلم و ستم به تنگ آمده و انقلاب کرده اند و تازه به استقلال رسیده اند، با حجم بالای منابعی روبرو می شوند که تا آن روز کشورهای استعماری به تاراج می بردند و به یک جهش ناگهانی در رشد ثروت می رسند.

از طرفی سرشاری و شادمانی از پیروزی و استقلال و از طرف دیگر وسعت و انبوه سرمایه ها و منابع، اسراف ها و تنبلی ها را به همراه دارد و این فقر خود ساخته است.

که نیاز به مداخله کشورهای دیگر و دشمنان هم برای فقیر شدن جامعه نیست و همان دو عامل برای اسراف و اتراف و تجمل و تنبلی جامعه کافی است.

در چنین وضعی عدالت هم فانی می شود. گروهی که حکومت را به دست گرفته اند اگر به سمت اسراف و اتراف و تجمل و تنبلی بروند، دوباره حاکمان ظالمی می شوند که خون مردم را به شیشه خواهند کرد و این بار ثروت ها و سرمایه ها را این ها به تاراج می برند و کشور را به دو قطب غنی غنی و فقیر فقیر تبدیل می کنند. اینجا عدالت هم از بین می رود که نزیکان و وابستگان به حکام وارث همه ثروت ها و سرمایه ها شده و دیگران جور تنبلی های آنها را خواهند کشید.

این تزریق ثروت ها، استعدادها و سرمایه های افراد را کند می کند که تنبلی ها، استعدادها را می خشکاند و جلوی رشد را می گیرد.

وقتی به چنین کشورهایی نگاه می کنیم و تاریخشان را بررسی می کنیم حتی کشورهایی که سرمایه هاشان را بین مردمشان تقسیم می کنند اما روح اسراف و مصرف گرایی بین افراد جامعه حاکم است، به راحتی سقوط استعدادها را می توان دید. می توان تنبلی ها و رکودها را دید، می توان نشستن ها و خاموشی ها را دید و این ها فقر به همراه دارند که سرمایه ها به پایان خواهند رسید و چون استعداد ها رشد نکرده و بارور نشده فقر قریب الوقوع خواهد شد.

۴- فقر طبیعی:

گاهی معنای عدالت در جوامع بشری به بازی گرفته می شود، که به تساوی تعبیر می شود، که می گویند همه را باید با هم سنجید ن با توان ها و استعدادها و تلاش هایشان.

عدالت آن است که هر کس نسبت به استعداد و توانش، کوشش و تلاش بخواهند و به همین اندازه سود بدهند. یعنی آن که با استعدادهای کم باری می آورد که از وسعش بالاتر است از آن که با استعدادهای زیاد باری می آورد که از وسعش کمتر است، بیشتر باید سود ببرد. هر چند باری که آورده کمتر از دیگری باشد.

بطور مثال کسی که از صد تومان بیست تومان بار می آورد و سود می دهد از آن که از هزارتومان سی تومان بار می آورد، با آن که سود کمتری آورده اما نسبت به دارایی ها و استعدادهایش رشد بیشتری داشته و بیشتر بار آورده است. به همین خاطر باید بیشتر سود ببرد و پاداش بگیرد.

در جامعه ای که چنین عدالتی نادیده گرفته شود. آنها که استعدادها و توان های کمتری دارند که زمین های باروری ندارند، که طبیعت به آنها اقبال ندارد، با آن که از تنبلی ها و اسراف ها جدا شده اند، تلاش ها و کوشش های فراوان آورده اند از آنها که استعدادهای زیادی دارند و کوشش کم، کمتر سود می برند و این دوباره طبقات فقیر فقیر و غنی غنی جامعه را رقم می زند که آنها که استعدادهای بیشتری به همراه دارند بیشتر سود می برند و دیگران کمتر.

طبیعت سرشار:

این که گفته شد گروهی استعدادهاشان و توان هاشان محدود است، همه اش به طبیعت و به زمین و هوا باز نمی گردد. گاهی توان آدمی اندک است، پایش لنگ است یا رمقش کم است.

اما گاهی همین آدم چشمش نابیناست نه آن که زمین و آسمان را نبیند که می بیند. اما نمی داند چطور می شود از همین زمین، از همین هوا، از همین آب، از همین خورشید و از همین باد بار بیاورد و خوشه بچیند.

گاهی همین آدمی از سیاهی نفتی که از زمین می جوشید متنفر بود و از آن فاصله می گرفت که لباسش که تنش را آلوده نکند اما وقتی ارزشش را فهمید وقتی فهمید چطور می شود از آن بار آورد و سود گرفت، برای تصاحبش شمشیر تیز می کرد و سلاح فراهم، تا همه آن را به دست بیاورد. که آنچه تا دیروز آزارش می داد امروز مایه درآمد و سودش شده است.

این طبیعتی را که خدای متعال برای انسان آفریده آنقدر بار به همراه دارد، آنقدر حفره ها و نفت های ناشناخته دارد که انسان تا چشمش به آن بینا نشود از آن می گریزد و از آن نعمت و از کسب آن نعمت فقیر است. تا آن که چشمش باز شود و از آن بار بردارد.

این طبیعت همیشه سرشار بوده و هست. اینجا باید با چشم باز وارد شد و تحقیق و تفکر به همراه آورد تا از این طبیعت بار برداشت.

تا اینجا تنها طرح مسأله بود و راه های نفوذ فقر در جامعه و خانواده مطرح شد و سعی شد چیستی و چگونگی دو قطبی شدن جامعه و کشورها به فقیر فقیر و غنی غنی بررسی شود. از این پس باید به دنبال راه حل ها بود و راه کار ارائه داد.

برای واکاوی راه حل ها ان شاء الله در مبحث بعدی به بررسی و بحث جامعی خواهیم پرداخت و پس از آن به مقوله انفاق خواهیم رسید.

(این مقاله با بهره گیری از کتاب ((فقر-انفاق)) استاد علی صفایی حائری و نظرات نگارنده نگارش یافته است.)

اللهم عجل لولیک الفرج

به قلم سید محمد زاهدی

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.