خانه » اخبار و رویدادها » خاطرات دلاوری از حوادث سال ۴۲ و ۵۷

خاطرات دلاوری از حوادث سال ۴۲ و ۵۷

 

به گزارش ورامین سیتی به نقل از مهر ، رئیس خانه مداحان و عضو کانون مداحان شهرستان ورامین به بیان خاطراتی از دوران قیام ۱۵ خرداد مردم ورامین، مبارزات مردمی سال ۵۷ با رژیم ستمشاهی، از شعارهای تظاهرات و شکنجه های ساواک و… پرداخت.

حاج سید مهدی دلاوری که در سال ۱۳۲۸ در خانواده ای مذهبی متولد شده و در واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ورامین فقط ۱۴ سال داشته، از ۱۲ سالگی به تبعیت از خانواده، به مداحی روی آورده و در سال ۵۷ در صف اول مبارزه با رژیم ستمشاهی قرار گرفت که منجر به دستگیری او از سوی “کمیته مشترک ضد خرابکاری” نیز شد.

وقتی وارد “موزه عبرت” (همان مرکز مخوف کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک) وارد می شوی، بر روی دیوارهای سمت راست آن نامهایی حک شده که مدتی را در این شکنجه گاه مخوف گذرانده اند؛ ناگهان چشم به نامی آشنا می رسد: مهدی دلاوری،فرزند حیدر، شغل آزاد، تاریخ دستگیری ۸/۵/۱۳۵۷٫

 http://dlnew.ir/varamincity.com/tasavir/goonagoon/delavari-01.jpg

حاج سید مهدی دلاوری گفت: اگر در ورامین مسنهای این شهرستان در سال ۵۷ اسم بنده را نفر اول نیاورند، شاید نفر دوم بیاورند؛ در سال ۵۷ از هیچ گونه فداکاری دریغ نکرده و در تمام راهپیماییها شعارگو بودم و دو تا سه بار زندان رفتم که در ساواک کتکهای بسیاری خورده ام.

وی بیان داشت: در راهپیمایی ۱۰ دی ماه ۵۷ نیز حضور داشتم؛ پیکر شهید حسین شیرازی را بنده و شش نفر دیگر از مقابل مسجد صاحب الزمان(عج) بر دوش داشتیم که تعداد کمی در مراسم تشییع پیکر این شهید حضور داشتند و یک جو خاصی وجود داشت و بعضی می ترسیدند که حضور داشته باشند؛ جنازه را بر روی یک لنگه در گذاشتیم و به منزل برادر شهید شیرازی در خیابان شهید بهشتی که سابق نام دیگری داشت، بردیم.

رئیس خانه مداحان شهرستان ورامین و عضو کانون مداحان این شهرستان ادامه داد: در تمامی محافل و مجالسی که به براندازی رژیم شاهنشاهی مربوط بود، مشارکت داشتم و معتقدم که اگر کاری خدایی باشد ارزش دارد و اگر خدایی نباشد، ارزشی ندارد.

در گوش مأموری که در میدان ایستاده بود، گفتم “حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله”

وی به بیان خاطره ای دیگر از سال ۵۷ پرداخت و تصریح کرد: تقریباً اوایل سال ۵۷ یک روز در میدان اصلی ورامین آمدم، آن زمان اگر کسی اسم امام(ره) را به زبان می آورد او را دستگیر و اذیت می کردند که بنده آن روز در گوش مأموری که در میدان ایستاده بود، گفتم “حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله” که این مأمور پستش را رها کرد و به شهربانی رفت.

دلاوری افزود: او گفته بود که لباسم را کنار می گذارم، دیگر مأمور نیستم چون شهربانی از من حمایت نمی کند که یک آدم معمولی در گوش من چنین حرفی را می زند و با قاطعیت صحبت می کند؛ طولی نکشید دیدم یک جیپ شهربانی جلو محل کارم ایستاده و مأموران گفتند که بیرون بروم و بلافاصله مرا با جیپ به شهربانی بردند.

این پیرغلام اهل بیت(ع) بیان داشت: بارها مرا دستگیر کردند و زمانی که مرا وارد شهربانی کردند، حدود ۱۰۰ نفر از مأموران شهربانی در حیاط به خط بودند و صبحگاه داشتند؛ مظاهری رئیس شهربانی برای آنها صحبت می کرد و بنده زمانی که وارد شدم با یک فحش رکیک با بنده مقابله کرد و گفت تو مرشد ورامینیها شده ای؟ با توجه به این موضوع که به بنده فحش داد، به رئیس شهربانی گفتم که خودتی!

وی ادامه داد: بنده را به همین دلیل کتک زدند که آقای عرب اهل خالدآباد ورامین و … شاهد بودند که عده ای مرا حسابی کتک زدند و طوری زدند که تمام بدنم کبود شده بود ولی تا لحظه آخر با استشهاد مأمورانی که علی بن یقطین وار آنجا ایستاده بودند، از مبارزه دریغ نکردم و تمام حرفهایشان را مانند خودشان جواب دادم.

وی عنوان داشت: رئیس شهربانی روز قبل از آن، ۱۰ نفر را احضار کرده بود که نفر دومی بنده بودم و برای ما سخنرانی کرد که یکی از جملات رئیس شهربانی این بود که “از این به بعد حکم تیر داریم و می کشیم و صحبت زندان نیست و هر کسی که علیه رژیم سلطنتی دست از پا خطا کند، او را می کشیم”؛ بنده با این نیت وارد آن جلسه شدم که “خدایا اگر شهید شدم این شهادت را از بنده قبول کن” که به این امر منجر نشد.

 http://dlnew.ir/varamincity.com/tasavir/goonagoon/delavari-02.jpg

برادرم مرا نشناخت

رئیس خانه مداحان شهرستان ورامین و عضو کانون مداحان این شهرستان افزود: به هرحال، وقتی برادرم به شهربانی آمد که مرا ببرد، با انگشت مرا نشان او دادند اما برادرم مرا نشناخت و وقتی مرا به خانه بردند شاید تا دو ماه خجالت می کشیدم با زخمهایی که داشتم بیرون بیایم.

وی در بخش دیگری از این گفتگو اظهار داشت: از سال ۱۳۵۲ هیئتی بنام “منتظرین حضرت مهدی(عج)” تأسیس کردم که در آن زمان، “شهیدعلی عدالت منش” خواهرزاده مرحوم آیت الله طالقانی بود و دیگر سیاسیون مطرح نیز عضو این هیئت مذهبی شدند.

دلاوری اضافه کرد: در سال ۵۵ که امام جمعه محترم، حضرت آیت الله محمودی به ورامین تشریف آوردند، معیار کارها و برنامه ها را ایشان قرار دادم ودر سال ۵۷ بنده را  برای شعارگویی و اجرای برنامه های انقلابی انتخاب کردند که به خاطر همین موضوع  چندین بار دستگیر شده و مورد ضرب و شتم قرارگرفتم، زمانی که آزاد می شدم خودم را آب دیده تر می دیدم و با عزمی راسخ تر به مبارزه می پرداختم.

ماجرای تأسیس مکتب امام صادق(ع) در ورامین

رئیس خانه مداحان شهرستان ورامین گفت: در سال ۵۶ مجمع مذهبی با عنوان “مکتب امام صادق(ع)” را با برخی از دوستان مانند شهید رمضانعلی دبس ستاد و علی دبس ستاد(رضوان پور)، شیخ حسین میر رجب، دکتر علیرضا ارجمندی فر و اخوی ایشان دکتر محمدرضا ارجمندی فر، محمدرضا حیدری و … تشکیل دادیم.

وی افزود: مکان مجمع ما در امامزاده “شاه حسین” ورامین و بعدها منزل شخصی اینجانب بود که برخی اوقات تعداد نونهالان به ۳۰۰ نفر نیز می رسید و در قالب تدریس قرآن و تدریس شعر و دکلمه های انقلابی، کار این مکتب اوج گرفت.

دلاوری اضافه کرد: مردم در محافل با شکوه و پر جمعیت از ما دعوت می کردند و نونهالان اشعار انقلابی می خواندند که یک بار نیز پیش از منبر “مرحوم حاج شیخ احمد کافی” درروستای “فیلستان” ۲۵ نفر از نونهالان اجرای برنامه نمودند و مورد تشویق مردم و آن مرحوم قرار گرفتند.

وی بیان داشت: شب قبل از روزی که مصادف با اربعین شهدای تبریز بود، با حاج رمضان دبس ستاد و علی دبس ستاد هماهنگ کردیم که ایشان درب مسجد صاحب الزمان(عج) را باز کنند تا در مسجد ختم بگیریم و این کار را کردیم که میکروفون به دست بنده بود و یکی یکی از نونهالان استفاده می شد؛ اشعار را تهیه می کردم به آنها می دادم، جمعیت زیادی جمع شدند که این مراسم حدود دو ساعت به طول انجامید؛ غزلیات قرائت شده در این مراسم طوری بود که ابیات کوبنده گنجانده شده بود، مثلا:

ســـــر سبزم زبان سرخ میدهد بـــر باد/ چرا؟ چون حرف حق گفتن طناب دار هم دارد

هنوز ای مدعی بهر فراز دار در عالـم/ علی(ع) در مکتـــب خود، مـــیثم تمـار هـــم دارد

به جای نوش، دائم میزنی نیش و نمیدانی/ که این راه و روش را عقرب جرار هم دارد

که  همین مراسم نیز منجر به  دستگیری بنده شد که در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری در تهران زندانی شدم.

یک سری کفن پوش از سمت پیشوا می آمدند

رئیس خانه مداحان شهرستان ورامین در رابطه با خاطرات ۱۵ خرداد سال ۴۲ نیز گفت:در آن روز فقط ۱۴ سال داشتم که کلاس دوم دبیرستان بودم یعنی همان دوم راهنمایی اکنون که در روز بنی اسد یک رودخانه کنار دبیرستان بود و با بچه های دیگر مشغول شنا کردن بودیم، ناگهان دیدم یک سری کفن پوش چوب به دست از سمت پیشوا جلو می آیند؛ پرسیدم که اینها چه کسانی هستند؟ اطرافیان گفتند “اینها به حمایت از حضرت امام خمینی(ره) که دستگیر شده است، می روند تا شاید آیت الله خمینی(ره) آزاد شود”.

 http://dlnew.ir/varamincity.com/tasavir/goonagoon/delavari-03.jpg

وی اضافه کرد: بنده لباسهایم را پوشیدم و به دنبال کفن پوشان راه افتادم و چون ۱۴ سالگی سن بچگی است تا پل کارخانه روغنکشی ورامین آمدم که یک آدم قد بلند کفن پوش گفت “بچه ها برگردند، ما می رویم و دیگر بر نمی گردیم” که هر چه اصرار کردم که بچه نیستم ولی مرا برگرداندند که شب شنیدم چه اتفاقهایی افتاده است و چند نفر کشته شده اند.

پدرم موافق کسی بود که از امام(ره) حمایت کند

دلاوری تصریح کرد: پدر بنده سال ۴۲ مریض بود، ولی موافق کسی بود که از امام(ره) حمایت کند، پدرم روضه خوان بود که اسم و رسمش از نظر اخلاص در ورامین مطرح است؛ پدر بزرگم نیز روضه خوان بوده است و نام پدرم سید حیدر و پدر بزرگم سید عبدالله  است که پدر بزرگم با اسب می رفته و در ورامین روضه خوانی می کرده است.

وی در خصوص خاطراتش در روز ۲۲ بهمن ۵۷ نیز گفت:پدر شهرستان ورامین از قدیم آیت الله محمودی بوده و هست و در تمام راهپیمایی ها آیت الله محمودی بنده را احضار می کرد که در راهپیمایی حضور داشته باشیم و حتی روزی که حضرت امام(ره) وارد ایران شدند بعد از این، مردم ورامین نیز خدمت امام(ره) در قم شرفیاب شدند و قرار شد یک نفر به نیابت از ورامینی ها در محضر حضرت امام(ره) مطلبی بیان کند و اشعاری بخواند که اشعار و مطلب را امام جمعه تأیید کرد و به بنده داد.

وی اضافه کرد: بالای بامی رفتم که حضرت امام(ره) در آنجا سخنرانی می کرد، ناگهان برق رفت، یک بلندگوی دستی آوردند و حضرت(ره) صحبت کردند و بعد از ایشان بلندگو را به دست بنده دادند و مقدار کمی از این اشعار را خواندم و بعد گفتند که وقت نیست و تمامش کنم.

مرا به محضر آیت الله خامنه ای بردند

دلاوری ادامه داد: در روزی که حضرت آیت الله خامنه ای رهبر شدند نیز ورامینی ها خدمت آقا شرفیاب شدند و به بنده نگفته بودند که آمادگی مداحی داشته باشم؛ در آن جلسه شخصی از دفتر رهبری در جمعیت نگاه کرد با توجه به اینکه آن شخص ورامینی بود، مرا به محضر آیت الله خامنه ای بردند و اشعاری را نیز آنجا خواندم.

وی اظهار داشت: معتقدم عده ای خون شهیدان را پایمال می کنند، ولی برنامه نظام صحیح است و اگر وظیفه ای برای حفظ نظام داشته باشیم نباید کوتاهی کنیم.

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.