خانه » اخبار و رویدادها » صحبت های جعفر کاظمی درباره رحیم مخدومی

صحبت های جعفر کاظمی درباره رحیم مخدومی

http://www.varamincity.ir/wp-content/uploads/kazemi.jpg

آشنایی تان با رحیم مخدومی از کجا آغاز شد؟

حدود بیست و پنج سال است که ما با آقای مخدومی رفاقت داریم و رابطه شا گردی و استادی. کارهای بسیار زیادی هم کنار هم انجام دادیم. رحیم آقای مخدومی جزو آن معدود نیروها و انسان های وزین و ارزشمندی هستند که اگر نگوییم بینظیر، کم نظیر هستند. من این را بدون اغراق عرض می کنم. واقعیتی است. نمی خواهم از رحیم آقای مخدومی یک اسطوره بسازم. نیازی به صحبتهای ما ندارد. این شخصیت ارزنده و این نویسنده بسیار ارزشی و انقلابی، نیازی به تعریف و تمجیدهای ما ندارد. نیروی ارزشی یعنی همان نیروی عاشورایی که باید عاشورایی زندگی بکند. عاشورایی فکر بکند. عاشورایی تصمیم بگیرد. عاشورای در صحنه باشد. عاشورایی مقاومت بکند و عاشورایی هم بمیرد.

رحیم مخدومی

جناب مخدومی این ویژ گی را دارند؟

در این بیست و پنج سال گذشته که بنده با آقای مخدومی بودم، موارد بسیاری را دیدم که احساس کردم، ایشان همان نیروی عاشورایی است. یعنی یقین کردم. من راه دور نمیروم. همین مصداق فتنه هشتاد و هشت را برای شما مثال می زنم. حضرت آقا در سخنرانیهایشان بارها به این موضوع اشاره داشتند که هنرمندان، نویسندگان و اهل قلم، موضع خودشان را روشن بکنند. ما در این ماجرای فتنه، بالاخره بدانیم که نویسنده متعهد و ارزشی کی است. افرادی که خودشان را ارزشی تلقی می کنند و در این جبهه، خودشان را جزو صف شکنان می دانند، اینها چه کسانی هستند. آیا این افراد در حرف هستند، در شعار هستند و یا نه. در عمل هم هستند. ما آدم های زیادی دارم که نان انقلاب را خوردند. هنرمندان بسیاری داریم که با بیت المال و با نان انقلاب رشد کردند و بزرگ شدند. اتفاقاً شروعشان هم کارهای قشنگی در خصوص انقلاب و ارزشهای جنگ و ارزشهای امام و باورهای انقلاب تولید کردند. آثار خوبی هم تولید کردند ولی بعدش، چی شدند. بعدش تصمیماتی را گرفتند و در زندگی خودشان مسیرهایی را انتخاب کردند و کبر و غرور، چنان اینها را برداشت که آنجایی که باید به داد انقلاب میرسیدند، به داد نظام میرسیدند، در جامعه محو شدند. خودشان را محو کردند. پنهان شدند و پنهان کاری کردند اما رحیم مخدومی نه. هر جا لازم بوده، وسط آمده.

از ماجرای کتاب «چت مقدس » مطلع هستید؟

بله. ازدفتر آقا با ایشان تماس گرفتند و عنوان کردند، حضرت آقا روی این کتاب نظر مثبت داشتند و از آقای مخدومی هم تقدیر کردند. حالا این که آیا تقریظی هم هست ، من اطلاع ندارم. بله. سفرنامه یار کجاست ایشان را هم، حضرت آقا نوشتند. فکرمیکنم، حضرت آقا جنگ پابرهنه ایشان را هم تقریظی دارند. در خصوص این کتاب.

شما در زمان جنگ با ایشان بودید ؟ آیا در زمان جنگ هم داستان نوشته اند؟

نه. ایشان آثارشان را بعد از جنگ تولید کردند. اولین قصه شان، قصه فردا پسرم بر میگردد را بعد از جنگ تولید کردند. حالا این که آیا در طول جنگ هم به خاطره نویسی مشغول بودند یا نه، من زیاد اطلاع ندارم. یقیناً بودند. چون به هر حال بعد از جنگ، فکر می کنم سال شصت و هشت یا شصت و نه، کتابشان چاپ شد و بیرون آمد. به نام فردا پسرم بر می گردد. یک قصه بسیار قشنگی هم بود. اما رحیم مخدومی همیشه رزمنده بوده و هست و خواهد بود. رحیم مخدومی در جنگ رزمنده بود، بعد از جنگ هم رزمنده بود و الآن هم رزمنده است. رحیم مخدومی در جنگ، اسلحه دستش گرفت و در خطوط مقدم جبهه ایستاد و جنگید. در کنار خیلی دیگر از بچه هایی که مثل خودش ارزشی و عاشورایی فکر می کردند. حضور پیدا کردند. بعد از جنگ، سلاح رحیم مخدومی عوض شد. خودش که عوض نشد. خودش همان روحیه را دارد. همان روحیه حماسی و رزمندگی در رحیم مخدومی هست. بعد از جنگ، خیلی ها سلاح را زمین گذاشتند و اسیر مسائل زندگی و روزمرگی و اقتصاد و این چیزها شدند. ایشان نشد. ایشان با همان روحیه رزمندگی که دفاع از کیان نظام را برای خودش یک تکلیف می داند، رزمندگی در جبهه اسلام را برای خودش یک تکلیف می داند، یک تکلیف عاشورایی برای خودش می داند، آمد و سلاحش را عوض کرد. سلاح رحیم مخدومی شد قلم و در حوزه دفاع مقدس و ادبیات پایداری، کتاب های بسیار وزینی تولید کرد. بعضی از کتابها هم مورد توجه حضرت آقا قرار گرفت. مثل جنگ پابرهنه، مثل سفرنامه یار کجاست، مثل همین چت مقدس.

ا گر بخواهید، با یک جمله یا یک کلمه، رحیم مخدومی را تعریف بکنید، چه میگویید؟ وقتی که میگویم رحیم مخدومی، اولی جمله ای که به ذهن شما می آید، چه است؟

ظرفیت رحیم مخدومی خیلی بالا است. مگر می شود، با یک جمله رحیم مخدومی را تعریف کرد؟ مگر میشود رحیم مخدومی را در یک کلمه گنجاند؟ ظرفیت رحیم مخدومی خیلی بالا است. ولایتمداریش، عشقش نسبت به نظام و حضرت آقا و امام، ذوب شدن این شخصیت در امام و حضرت آقا، پیروی او از ولایت، فرمانبرداری او از مقام عظمای ولایت، مرد مبارزه بودن، شجاع و نترس بودن. رحیم مخدومی، مسیر مستقیم بصیرت وار خودش را شناخته، مسیری که در کنار و دوشادوش ولایت فقیه است. نه جلوتر قدم بر داشته و نه از ولایت فقیه عقب مانده است.

ما چه کنیم که مردم این رحیم مخدومی ها را بیشتر بشناسند؟ با اینها چطور مواجه سازی بکنیم. توصیه تان چی است؟

به نظرم می آید که جوانها خوب دارند عمل می کنند. جوان ها مثل مسؤولین فکر نمی کنند. جوان های انقلابی مثل خیلی از مسؤولین، عذرخواهی میکنم. خیلی ها هم نه. برخی از مسؤولین. چون ما در همین مسؤولین هم انسان های ارزشی زیاد داریم که مثل رحیم مخدومی فکر می کنند ولی این جوان های انقلابی، به روزمرگی نیفتاده اند. توصیه من این است، بچه بسیجی ها باید توی میدان باشند. همان طوری که حضرت آقا گفت. جوان ها باید در میدان باشند. خودشان باید رحیم مخدومی ها را شناسایی بکنند. نباید منتظر این باشند که امثال رحیم مخدومی ها را به این شکل تنها ببینند. به این شکل غریب ببینند. باید جلو بیایند و کمک بکنند. کمک اینها می تواند، آقای مخدومی را دلگرم بکند و رحیم مخدومی ها را. به نظرم می آید که جوانها و به ویژه بچه بسیجی ها، همان طوری که در جریان فتنه حضور مردانه داشتند و عاشقانه پای نظام ایستادند و مبارزه کردند، آن ظاهر کار بود. باطن کار را باید بهتر دید. باید بیایند و کنار رحیم مخدومی بایستند و به این جریان کمک بکنند. من امیدوارم که این اتفاق بیفتد و از این پس شاهد این باشیم که جوان های انقلابی، هر چه بیشتر در صحنه باشند. به اعتقاد من، دشمن که عقب نشینی نکرده است. دشمن دشمنی خودش را دارد. از خلقت بشر داشته تا قیام قیامت هم خواهد داشت. با تولد حضرت آدم، فتنه هم به دنیا آمده. شاید اصلاً قبلش هم بوده.شاید فتنه زودتر از خود بشر به دنیا آمده باشد. خلق شده باشد. در طول تاریخ شکلش عوض شده است. تا زیر سقف شورای سقیفه هم آمده. بعدش هم همین جور قوت پیدا کرده. امروز هم هست و دیگر هم قطع نخواهد شد. تا قیام قیامت، فتنه هست و تا فتنه هست، ما باید درجبهه حق بایستیم و مبارزه بکنیم.

به عنوان حرف آخر، ا گر حرف نگفته یا توصیه ای دارید، بفرمایید.

ما شنونده توصیه ها هستیم. هیچ وقت از خودمان توصیه ای ارائه نکردیم ولی حرف من اینجا است. من بعضی از کتابهایی هم که نوشته ام. یک جمله در پایان آن کتاب نوشتم و به آن اعتقاد قلبی دارم. من در آن کتاب ها نوشتم، تا زمانی که قطره خونی از بقایای جنگ باقی است، جنگ ما پایان نیافته. ا گر این طوری فکر بکنیم که هشت سال دفاع مقدس است. این هم خیانت است. هشت سال نبوده که. جنگ ما قبل از سال پنجاه و نه شروع شد. آمدند و گفتند، هشت سال. کجا هشت سال. پس جنگ پاوه کجا است؟ قبل از جنگ تحمیلی که صدام رسماً بیاید و شروع بکند، ما جنگ نداشتیم. جنگ هشت ساله کجا است؟ ولی حالا گیریم جنگ هشت ساله. مگر تمام شد؟ مگر همین دیروز و پریروز، شهدایی را نیاوردند و تشییع نکردند. مگر ما روی دوش مردم، سه هزار شهید تشییع نکردیم؟ مگر هزار شهید تشییع نکردیم؟ مگر همین الآن جانبازانی نداریم که به درجه رفیع شهادت نائل میشوند؟ کجا جنگ ما تمام شده است؟ مگر جنگ ما به پایان رسید و برگشتیم. ما فقط سر مرزهایمان برگشتیم ولی جنگ هنوز ادامه دارد. مگر دشمن دست از سر ما برداشت؟ پس تا جنگی پایان نیافته، چرا ما در لاک محافظه کاری رفتیم. خودمان را به جهالت زدیم و می گوییم، جنگی نیست. جنگ هست، از نوع به روزترش هم هست و از نوع خطرناک ترش، نسبت به آن جنگ مستقیم ما هست. مگر همین جنگ نرمی که ایجاد شده، فکر میکنید، عظمت و بزرگی اش کمتر از آن هشت سال دفاع مقدس است. ما باید پای کار بایستیم. جوانها و مردم باید بایستند و هوشیارانه عمل بکنند و به موقع و بصیر و عاشورایی تصمیم بگیرند و عاشورایی هم مبارزه بکنند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.