خانه » شهدای ورامین » زندگی نامه » زندگی نامه شهید حسین عبدالعظیمی

زندگی نامه شهید حسین عبدالعظیمی

http://dlnew.ir/varamincity.com/tasavir/shohada/tasavir-shohadaye-varamin/shahid-abdolhoseyn-abdolazimi%20(1).JPG

استاد حسن عبدالعظیمی یکی از ذاکرین امام حسین علیه السلام و شخصی خوش برخورد و ملایم بود. او در روستای احمد آباد زندگی می کرد و به شغل  فخاری مشغول بود.

در سال ۱۳۴۰ خداوند به او فرزندی پسر عطا نمود. پدرش نام پسر را به خاطر عشق به امام حسین علیه السلام حسین گذاشت و از همان اوان کودکی به او علاقه بسیار داشت تا اینکه حسین به سن ۶ سالگی رسید. او را به دبستان فرستادند. شهید در سن ۹ سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد . حسین در این زمان دارای مادری مهربان و یک برادر که رانندبود و سه خواهر بزرگتر از خود بود. بنابراین پس از پدر سرپرستی حسین را برادرش به عهده گرفت و مادر نیز در خانه به تعلیم و تربیت فرزندانش پرداخت و زحمات بسیاری متحمل شد تا اینکه حسین توانست دوران تحصیلات ابتدایی خود را به پایان برساند . در همین دوران  به علت شغلی که برادرش داشت و مشکلات زندگی منزل خود را از احمد آباد وسط به قرچک خیابان محمد آباد منزل پسر عموی حسین انتقال دادند .حسین تحصیلات راهنمایی را در قرچک مدرسه آغاز کرد.خانواده شهیدپس از چهار سال منزل خود را به ورامین انتقال دادند و شهید دوران تحصیلات متوسطه خود را در هنرستان حر ورامین آغاز کرد. دوران متوسطه او مصادف با جرقه انقلاب و تظاهرات مردم بود . ایشان نیز از همان آغاز انقلاب در تظاهرات شرکت می کرد و فعالیتهایی انجام می داد. با اوج گیری انقلاب فعالیت خود را بیشتر کرده و در سال ۵۸  به عضویت بسیج دانشسرای عمروآباد در آمد و بی نهایت سعی و کوشش نمود . حتی روزها برای تحصیل به هنرستان می رفت و شبها برای رزم شبانه و آمادگی رزمی با گروهی از بسیج به سیاه کوه عزیمت می نمودند و اکثر شبها تا صبح نمی خوابید و پاسداری و نگهبانی می داد . همیشه فکر و ذکرش اسلام و امام بود. همچنین برای تبلیغات و آموزش نظامی به روستا ها می رفت و بسیار کوشش می نمود. در طی سالهای ۵۹ الی ۶۱  سه بار به جبهه عزیمت نمود. هر بار که می آمد می خواست که زودتر به جبهه برود و می گفت محیط اینجا برای من ناراحت کننده است و من در جبهه خوشحالترم .

بار اول به اهواز برای تبلیغات اسلامی و بار دوم از طرف سپاه ورامین به پادگان امام حسین علیه السلام تهران برای دوره نظامی معرفی شد و سپس پس از پایان دوره به گیلان غرب رفت و در حمله رمضان شرکت نمود و بار سوم نیز به گیلان غرب رفته و در حمله یا زینب ( محرم ) شرکت داشت . او در تیپ محمد رسول الله گردان عمار به عنوان بی سیم چی ( گروه مخابرات ) فعالیت می کرد  شهیددر سومین اعزام دو روز مانده به ماه محرم سال ۶۱  به مرخصی آمد . او قبل از مرخصی به فرمانده خود سفارش کرده بود که هرگاه احتیاج به بنده شد به سپاه ورامین بی سیم بزنید، من هر لحظه آماده ام.  ۳ الی ۴ روز در ورامین بود. در همین چند روز به دیدار اقوام و دوستان رفت هنگامیکه امام خمینی طی اعلامیه ای در صدا و سیمای جمهوری اسلامی اعلام نمود که جبهه ها را خالی نگذارید . همین که حسین این پیام پیامبر گونه امام امت را شنید و شنید که جبهه ها احتیاج به نیرو دارد، گفت: اطاعت از امام و یاری اسلام واجب است . به همین خاطر منتظر بی سیم فرمانده خودنشد و فردای صبح آن روز به سپاه ورامین مراجعت نمود . در سپاه به او گفتند شما تازه از جبهه آمده اید و خسته هستید. گفت: خیر، بنده باید به جبهه بروم زیرا فرمان امام است و اسلام احتیاج به یاری ما جوانان دارد و درست است نیروی زیادی از ورامین به جبهه می رود ولی چون من چند بار به جبهه رفته ام و دوره نظامی و مخابرات و آرپی جی هفت را دیده ام، جبهه به من احتیاج بسیار دارد و با اصرار زیاد به اتفاق برادر خود برگه ای از سپاه ورامین گرفت و به پادگان امام حسین علیه السلام تهران رفت و فردای آن روز به منطقه گیلان غرب اعزام شد و پس از یک ماه در جبهه سومار به درجه رفیع شهادت نائل گردید .

منبع : لاله های سجاد

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.