خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی
خانهمحقر
« اکبر اردستانی ، برادر شهید »
زمانی که برادرم به سمت معاونت عملیات نیروی هوایی منصوب شده بود ، طبق ضوابط حاکم بایستی به منزل ویلایی بزرگی که برای این پست در نظرگرفته بودند ، نقل مکان میکرد . تا قبل از آن ، در آپارتمان کوچکی زندگی میکرد و هیچ گاه ندیدم که شکایتی داشته باشد .
روزی آدرس منزل مورد نظر را از طرف اداره به دست تیمسار میدهند و گویا کلید را نیز میدهند که هر زمان مناسب دید ، به آنجا اسباب کشی کنند . فردای آن روز ، ماشین خودش را بر میدارد ، به منزل رفته همسرش را سوار میکند و به اتفاق ، جلو ویلای مورد نظر میروند .
به زن داداش میگوید :
ببین ! منیر خانم ، از امروز این ویلا مال ماست . همین الآن میتوانیم وسایل خانه را اینجا بیاوریم و ساکن شویم . به هر حال اگر این دنیا را میخواهی و به زرق و برق آن اهمیت میدهی این کار را بکنیم ، ولی اگر دنیا و آخرت را میخواهی همان خانه کوچک خودمان بس است .
زن برادرم میگوید :
هر چه شما بگویید ، من تابع نظر شما هستم .
چند لحظه بعد ، ماشین را سروته کرده ، به منزل برمیگردد و تا زمان شهادتش در همان منزل کوچک ماند .
منبع: کتاب اعجوبه قرن