تیمسار تا پایان کار میماند
« مهندس سید مرتضی ثنایی »
یکی از هواپیماهای شکاری ، در جنگ دچار آسیب دیدگی شدیدی شد و سیم کشی داخل هواپیما به کلی سوخت . تیمسار دستور بازسازی آن را به شعبه تعمیرات سنگین دادند .
آن هواپیما ، کیلومترها سیم کشی لازم داشت و چند روزی به طول انجامید و ما مجبور بودیم به علت فشار کار تا ساعت ۱۱ شب در قسمت بمانیم .
در یکی از شبها که هوا بسیار سرد بود ، تیمسار وارد آشیانه شدند . پس از سلام و احوالپرسی به من گفتند :
سید ! شام داری به من بدهی ؟
گفتم :
بله ، ما هم هنوز شام نخوردهایم .
شام را آوردیم و با تیمسار مشغول صرف غذا شدیم . بعد از شام ، تیمسار یک چهار پایه کوچک برداشتند و زیر هواپیما نشستند و شروع به سیم کشی کردند .
سیم کشی قسمت تحتانی هواپیما کار بسیار سخت و خستهکنندهای است . با توجه به اینکه میبایستی مدت زمان زیادی سر و گردن و دستها بالا نگه داشته شوند ، خیلی سریع ، انسان احساس خستگی میکند .
حتی در میان بچههای ما ، هر کسی که یک ربع تا بیست دقیقه این کار را انجام میداد ، خسته میشد و بیرون میآمد تا اندکی استراحت کند و دوباره کار را شروع کند . اما تیمسار که کار را شروع کردند تا ساعت ۱۱ شب به طور مداوم کار می کردند و سایر بچهها هم که میدیدند تیمسار در کنار آنا نشسته و کار میکند ، برای رفع خستگی از زیر هواپیما بیرون نمیآمدند . لذا با همان وضع میساختند .
ساعت ، ۱۱ شب بود که تلفن دفتر آشیانه به صدا درآمد . تیمسار را میخواستند ، به ایشان اطلاع دادیم . کار را رها کردند و به دفتر رفتند . بچهها که از فرط خستگی توان حرف زدن نداشتند فرصت را غنیمت شمرده و چند لحظهای به استراحت پرداختند .
یکی از بچهها گفت :
مثل اینکه تیمسار ، قصد دارند تا پایان کار این جا بمانند .
همین طور هم شد . بعد از اینکه از دفتر آشیانه بازگشتند ، آمدند و دوباره دست به کار شدند و تا ساعت سه و نیم صبح که کار به پایان رسید ، پا به پای سایر بچهها سیم کشی هواپیما را انجام دادند .
تیمسار ، پس از پایان کار به همه بچهها « خسته نباشید » گفتند و سپس خداحافظی کردند و رفتند . ما هم که از فرط خستگی و بیخوابی نای حرف زدن نداشتیم به سمت خانههایمان به راه افتادیم .”
منبع : کتاب آسمان غرنبه