تو هم شدی مثل دیگران !
« کارمند محمد حسین صادق زاده »
ادارهمهندسی نیروی هوایی ، از یک شرکت آلمانی چند دستگاه عیب یاب کابلهای فشار قوی را درخواست کرده بود . شرکت برای فروش دستگاهها قیمت بالایی را پیشنهاد کرده بود ، لذا تیمسار به هیچ وجه حاضر نشدند مجوز خرید آن را صادر کنند .
این موضوع ، باقی ماند تا اینکه روزی ایشان به شعبه برق و تهویه آمدند و به من گفتند :
شما از عیب یاب چیزی میدانید ؟
گفتم :
بله ، یک نوع عیب یاب هست که دوره آن را دیدهام .
ایشان مشخصات کامل آن را از من گرفتند و سپس رفتند . چند روز بعد ، مجدداً به شعبه آمدند و گفتند :
سه دستگاه از این عیب یابها را در انبار دیدهام . فردا به سرهنگ شاه حیدری ( مسئول انبارها ) تلفن بزن ، بگو آن سه دستگاه عیب یاب را در اختیار شما قرار بدهند .
به علت مشغله زیاد ، فراموش کردم دستور تیمسار را اجرا کنم . روز بعد ، تیمسار ستاری به شعبه آمدند و از من پرسیدند:
دستگاهها را آوردند ؟
گفتم :
نه ، متأسفانه فراموش کردم با مسئول انبار تماس بگیرم .
تیمسار ناراحت شدند و گفتند :
تو هم شدی مثل دیگران !
این را گفتند و بلافاصله شعبه را ترک کردند . من ، از این واقعه بسیار شرمنده شدم و از اینکه تیمسار ذهنیت بدی نسبت به من پیدا کرده بودند ، خیلی ناراحت بودم . اما بیش از یک ساعت و نیم نگذشته بود که دیدم یک کامیون یخچال دار ، دستگاههای عیب یاب را آورد . دستگاهها را از ماشین پیاده میکردیم که تیمسار آمدند و از من پرسیدند :
همین است که میگفتی ؟
گفتم :
بله .
ایشان ، صندلی گذاشتند و در شعبه آن قدر نشستند تا یکی از دستگاهها را آماده کردیم . من عیب یاب را روشن کردم و بر روی کابل حرکت دادم . گوشی را به تیمسار دادم و گفتم : « این صدای پالس است . » و در این رابطه برایش توضیح میدادم . تیمسار ، دقیقاً گوش میدادند ، بدون اینکه چیزی بگویند .
پس از راه اندازی دستگاهها ، تیمسار دستور دادند در مورد نحوه کار آنها به چند نفر نیز آموزش داده شود و خودشان برای انجام کاری رفتند .
بعدها متوجه شدم ، تیمسار در دانشگاه رشته برق و الکترونیک را خواندهاند ، ولی آن روز وقتی صدای پالس را برایش توضیح میدادم . اصلاً به روی خودشان نیاوردند .”
منبع : کتاب آسمان غرنبه