فرشته بالدار
« سرهنگ بهروز سرمد »
رئیس دبیرخانه نیروی هوایی بودم . به سبب نوع مسئولیتی که داشتم ، هر روز به دفتر تیمسار فرماندهی مراجعه میکردم و نامهها و گزارشهای رسیده را به عرضشان میرساندم . یک روز که وارد دفترشان شدم ، دیدم کسی داخل اتاق نیست . خواستم برگردم که سرهنگ شریفی ، ( آجودان فرماندهی ) گفت :
تیمسار در اتاق پشتی است ، بروید داخل .
وقتی به اتاق پشتی رفتم ، دیدم ، تیمسار ستاری آستینها را بالا زدهاند و مشغول ساخت تندیس ( مجسمه ) هستند . از اینکه مزاحم کارشان شده بودم ، پوزش خواستم ، ولی تیمسار خندیدند و گفتند :
اینکه کار نیست ، جهت رفع خستگی است . از نامهها و گزارشها چه خبر ؟
گفتم :
-جهت رؤیت آوردهام .
حدود نیم ساعت در اتاقشان ماندم و گزارشها را یک به یک به عرضشان میرساندم . در حین اینکه من گزارش را میخواندم ، تیمسار مشغول ساختن تندیس بودند و دستور نامههای رسیده را نیز صادر میکردند .
تا زمانی که من آنجا حضور داشتم ، ایشان روی مجسمهای که شبیه « فرشته بالدار » بود کار میکردند ، و این برای من فوقالعاده جالب بود .”
منبع : کتاب آسمان غرنبه