چند خاطره
در مدت ۶ سالی که از طرف تیمسار ستاری مسئولیت سرپرستی خانوادههای ایتام را عهده دار بودم ، خاطرات زیادی دارم که بیان همه آنها از حوصله خوانندگان عزیز خارج است ، ولی به چند نمونه از نحوه کمک کردن تیمسار به افراد بیپناه بسنده میکنم .
قابل ذکر است در تمام این موارد نمیدانم ، ایشان چگونه و به چه طریق از گرفتاریها و مشکلات این گونه افراد مطلع میشدند .
من فقط به دفتر ایشان احضار میشدم ، مبلغی پول و اطلاعات لازم را به بنده میدادند و بلافاصله به مأموریت اعزام میشدم .
خاطره اول
طبق آدرسی که تیمسار به من دادند به شهرکی در غرب شهر بندرانزلی رفتم . خانه را پیدا کردم . خانمی با چند بچه در آنجا زندگی میکردند که سرپرست خود را از دست داده بودند .
یکی از بچهها سخت بیمار بود . بنده ضمن احوالپرسی و دلجویی از همسر متوفی ، مبلغی را که تیمسار به من داده بودند به آن خواهر دادم و مشکلاتش را جویا شدم و طی گزارشی مکتوب خدمت تیمسار ارائه دادم .
خاطره دوم
به دفتر احضار شدم . ایشان مبلغی پول به من دادند و خواستند به اتفاق یکی از پرسنل که پدرش در آسایشگاه معلولین کهریزک فوت کرده بود و برای کفن و دفن او مشکل مالی داشت به آنجا برویم . بنده به دستور تیمسار در تمام مراحل خاکسپاری و همچنین مراسم عزاداری در کنار او بودم و همکاری لازم را داشتم .
خاطره سوم
به دفتر احضار شدم ، تیمسار مبلغی پول به من دادند و از من خواستند که به بیمارستان پارس تهران بروم .
ضمن عیادت و دلجویی از خانمی که در آنجا بستری بود آن مبلغ را به ایشان دادم . دریافتم که آن خانم همسر یکی از پرسنل متوفی نیروی هوایی است . پول را به بیمارستان پرداخت نمودم و ایشان با صحت و سلامتی ترخیص شد .
همان طور که عرض کردم از این نوع خاطرات زیاد دارم انشاءالله در فرصت بعد .”
منبع : کتاب آسمان غرنبه