خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات شهید مصطفی اردستانی / پروازها را از سر بگیرید…

خاطرات شهید مصطفی اردستانی / پروازها را از سر بگیرید…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی
 پروازها را از سر بگیرید
 « سرهنگ خلبان علی عالی زاده »

 چند روزی از عملیات ظفرمندانه والفجر هشت می‌گذشت . در این عملیات ، رزمندگان دلیر اسلام با عبور از اروند رود ، شهر فاو و بخش وسیع دیگری از خاک عراق را به تصرف درآورده بودند . نیروی هوایی نیز ، چون گذشته نقش بسزایی در پشتیبانی هوایی و پدافند از آسمان منطقه بر عهده داشت . جنگنده بمب‌افکنها به طور برق‌آسا و پی در پی خود را به خطوط مقدم می‌رساندند و استحکامات دشمن را با بمبهای آتشین هدف قرار می‌دادند .
تیمسار شهید اردستانی از جمله رادمردانی بود که گاه در طول روز ۷ بار پرواز انجام می‌داد . او برای لحظه‌ای آرام نمی‌گرفت و ضمن برنامه‌ریزی پروازها ، سعی می‌نمود تا با پروازها پی‌درپی روحیه جنگاوری را در سایرین تقویت کند ، به آتش پاتکهای دشمن پاسخ مناسب داده و از حجم سنگین آتش به روی بچه‌ها بکاهد .
در این عملیات غرورآفرین ، هواپیماهای « سی – ۱۳۰ » و جامبو نقش بسزایی در تخلیه مجروحین ایفا می‌کردند . ساعت ۲ بعدازظهر یکی از روزها ، در حالی که شدت گرمای هوا به اوج خود رسیده بود . لاستیک چرخ یکی از هواپیماهای « سی – ۱۳۰ » در حال فرود و در وسط باند ترکید و از حرکت بازایستاد . درهمین حال سه فروند دیگر از این نوع هواپیما ، مملو از مجروح و آماده پرواز و دو سه فروند دیگر هم قصد فرود در باند پایگاه را داشتند . با مسدود شدن باند پرواز ، حمل مجروحین مختل شده بود . مانده بودیم چه کنیم .
برای کسب تکلیف به پست فرماندهی رفتم . وارد اتاق شدم .شهید اردستانی و بابایی از آغاز عملیات پلک روی هم نگذارده بودند و از فرط خستگی در حال استراحت بودند. با صدای باز شدن در ، شهید اردستانی چشم گشود و از جا برخاست .
جناب عالی زاده کاری داشتید ؟
ببخشید مزاحم شدم . لاستیک یکی از هواپیماها در وسط باند ترکیده و طول باند پرواز خیلی کم شده ، چه دستور می‌فرمایید ؟! در ضمن ، وضعیت هم قرمز اعلام شده !
او با خونسردی و اعتماد به نفس بالایی که همواره در وجودش موج می‌زد ، نگاهی به آسمان کرد و گفت : « پروازها را از سر بگیرید . ان‌شاء الله مشکلی نخواهیم داشت . » من که تا دقایقی قبل ، اضطراب و دلهره سراسر وجودم را فرا گرفته بود ، بار دیگر آرامشم را باز یافتم . به سرعت خود را به رمپ پرواز رساندم و ضمن تماس با برج مراقبت ، از آنان خواستم که پرواز را از سر بگیرند .

منبع : کتاب اعجوبه قرن

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.