خانه » اخبار و رویدادها » اخبار ویژه » تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب جنگ پابرهنه ( نوشته ی رحیم مخدومی )

تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب جنگ پابرهنه ( نوشته ی رحیم مخدومی )

به مناسبت هفته دفاع مقدس

 

ما باید از آنچه در این هشت سال جنگ اتفاق افتاده؛ آن روحیه ی مقاومت، آن روحیه ی فداکاری همراه با اخلاص، همانی که حقیقتاً در عرصه های جنگ ما وجود داشت استفاده کنیم…
مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۵ تیر ۱۳۷۰ در دیدار با مسؤولان، نویسندگان و هنرمندان دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، فرمودند: این دغدغه در ذهن من است که فرهنگ جنگ و فرهنگ انقلاب و در حقیقت روحیه انقلاب، آن روحیه ای که در جنگ میدانی برای رشد و بالندگی پیدا کرده بود از بین برود…
آن هشت سال جنگ بایستی تاریخ ما را تغذیه کند. ما باید از آنچه در این هشت سال جنگ اتفاق افتاده؛ آن روحیه ی مقاومت، آن روحیه ی فداکاری همراه با اخلاص، همانی که حقیقتاً در عرصه های جنگ ما وجود داشت استفاده کنیم…
اگر همین نصف روز حادثه کربلا در تاریخ ما در طول ۱۴۰۰ سال چنین اثری بجا نهاده است چرا فکر نکنیم که جنگ ۸ ساله ما می‌تواند برای سال‌های متمادی در داخل جامعه منشأ اثر باشد…

jangpaberehneh

جنگ پابرهنه
کتاب «جنگ‌ پابرهنه» نوشته “رحیم ‌مخدومی” است. این کتاب از فصل‌های مختلفی تشکیل شده است: به جای مقدمه، نیایش، بلدوزرها، یک مؤمن یک گردان، خط، باحال، و ما رمیت، ابوطیاره، بازایستادهایم، پابرهنه‌ها، من برای دیگران و …
در اشاره این کتاب آمده است: “این کتاب از میان همه نگاه‌ها، نگاهی را انتخاب کرده است که بتواند پاهای برهنه بچه‌هایی را ببیند که هشت سال تمام در سرما و گرما در کوه‌ها و دشت‌ها به دور از همه سیاست‌های موسمی، به قولی که به آن پیرمرد راحل داده بودند عمل کردند. این پابرهنه‌ها ستاره‌هایی هستند که در آسمان معروف‌تر از زمین‌اند و همه شگفتی این است که چرا رسد نمی‌شوند.”

از ورامین که آمدیم سه اتوبوس بودیم. همه مان را در اردوگاه لشگر ۱۰ سید الشهدا (ع) در میاندوآب بردند و سه دسته را نشانمان دادند؛ زرهی پیاده ، آبی – خاکی؛ و گفتند نیاز  فوری به آبی – خاکی داریم.
عده کمی رفتند ما که شنا بلد نبودیم ماندیم . گفتند (پیش از این ها می خواهیم .) گفتیم ( شنا بلد نیستیم ما در شهرهایمان آب ندیده ایم که شنا بیاموزیم ) گفتند: (بیایید یادتان می دهیم.) و ما هم آمدیم جزء نیرو های تیپ آبی – خاکی فرا شدیم. عده ای رفتند سکانداری. عده ای رفتند زرهی. گفتند: نیاز (فوری به غواص داریم ) و ما هم آمدیم غواصی.
روزی هفت ساعت شنا می کنیم. آنها که شنا بلدند لباس گرفته اند و تمرین غواصی می کنند. ولی ما روزی هفت ساعت در آب ساحل می نشینیم ، پاهایمان بالا می گیریم و با شماره های تمام ناشدنی فین می زنیم. روزی یک بار حاج آقا تقوی مسئول تدارکات گردانمان ، با قایقش به سراغمان می آید و نفری پنج دانه خرما می دهد تا قوه ای بگیریم و دوباره فین بزنیم. تقوی را همه دوست دارند. نه به خاطر خرمایش ،  بلکه به خطر صفایش. وقتی جعبه خرما را به دست می گیرد، اسم و رسم بچه ها رای به کلی فراموش می کند، سمت ها را نمی شناسد ، رده ها را از یاد می برد  و ستاره بر دوش کسی نمی بیند. پنج دانه خرما را در کف دست فرمانده گردان می گذارد و پنج دانه خرما هم در کف دست تک تیر انداز مبتدی.

کتاب (جنگ پابرهنه) را که بخوانی به این خاطرات می رسی و در صفحه ۸۱  می خوانی:
چند روزی است بچه ها حالی به حالی شده اند. شب ها از توی سنگر صدای دعای توسل می آید. چند روزی است که آذر فر از تهران آمده و با خبری که آورده سینه گردان را سوزانده است. آذر فر می گفت: ( آقا مصطفی شهید شد و آقا سید را به بیمارستان مشهد فرستادیم ) آدر فر می گفت: آقا سید از گردن به پائین قطع نخاع است .
دعای بچه ها این شب ها خالصانه تر است هنوز ته دلشان امیدی باقی مانده. امروز حال گرفتن روزنامه ها را ندارم.  می گویم باشد فردا می گیرم دارم این پا و اون پا می کنم که ماشین غذا روزنامه را می آورد. روزنامه ها، هرچند کهنه اند، ولی خبری تلخ و تازه را به دنبال دارند. روزنامه های پس مانده در صفحه اول خود جامی زهر آلود آورده اند تا در دل بچه های گردان بریزند …! و می ریزند و امید دل همه را به قلم درد آلود خود به سیاهی می کشند … سره همه مان به در می آید. همه می نگریم . همه می گرییم و خود را ملزم به باور می نماییم. الذین اذا اصابتهم مصیبه …

مقام معظم رهبری، در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۷۰ در باره این کتاب نوشتند:
(این انعکاسی از رنج های مردم پا برهنه است که به خصوص در مقایسه با فداکاری همین مردم بسیی جانکاه و تلخ و ناپذیرفتنی می نماید … البته تو سن خیال اهل هنر همیشه و در همه میدان ها از واقعیت پیشی می گیرد…در روایت های دیگر از همین جبهه و همان خط و در مقابل دشمن ، چیزی از همه برجسته تر است و شیرین تر وآن تواضع و چندان ندیدن کار خود در مقابل کار دیگرانی که ، باری،آنان در جبهه های دیگری ، اما باز در برابر همان دشمن و به عشق همان خدا ، تلاشی کرده و عرقی ریخته اند ؛ اگر چه خطر در همه میدان ها یکسان نیست … و همه کسانی را که فیض آن جبهه را نبرده اند ، اهل دنیا و دل بسته به تعلقات آن ندانستن ، و زحمت و مرارتی را که خود برای خدا برده و بر سر دیگران خرد نکردند … و این صفت پاکان و پارسیان است … ای خصوصیت در این نوشته، که از جهات بسیار، زبان و تصویر وپردازش بویژه استفاده خوب از آیات قرآن، خیلی خوب است به چشم نمی خورد … و افسوسِ دیگر آنکه فرق است میان اینکه کسی از بسته ‌شدن دروازه‌ جهاد و شهادت غمگین شود و حسرت بخورد. اما با اینحال از عمل به وظیفه‌ ای که مصلحت اسلام و مسلمین بر دوش همه نهاده خرسند باشد، و اینکه کسی اصل را بر تشخیص خود ـ اگر نگوئیم میل خود ـ‌ نهاده و قبول ختم جنگ را خیانت و کار شیطان و توطئه‌ دشمن بداند .. و حتی به اشاره‌ ای امام و خاصان او را هم مستثنی نکند .. در این کتاب شق اول دیده نمی‌شود.»

مطالعه این کتاب زیبا را به همه خصوصاً ورامینی های عزیز ، سفارش می کنیم؛ کتابی که در میان این همه نگاه ها، نگاهی را انتخاب کرده است که بتواند پاهای برهنه بچه هایی را ببیند که هشت سال مداوم در سرما و گرما، در کوه ها و دشت ها به دور از همه سیاست های موسمی به قولی که به آن قصیده بلند عشق – امام امت (ره) – داده بودند عمل کردند.
حوالی غروب است باید گیوه ها را ور کشید و این فاصله را پیاده (یاعلی) گفت؛ تا اگر خدا ماشینی را به دنبالت فرستاد ، سوار شوی اگر نفرستاد ، شب را در راه نمانی.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.