خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطرات شهید مصطفی اردستانی / مردان بی‌ادعا…

خاطرات شهید مصطفی اردستانی / مردان بی‌ادعا…

خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی

مردان بی‌ادعا
« ستوان حمید بوربور»

آخرین روزهای سال ۶۶ سپری می‌شد . فرماندهان جنگ ، مقدمات عملیات بزرگ والفجر ۱۰ را در منطقه مریوان فراهم می‌کردند . یکی از برنامه‌های مهم آماده سازی این عملیات ، استقرار سایتهای موشکی ، توپهای ضد هوایی و امور پشتیبانی توسط نیروی هوایی بود .
چند روزی از شروع عملیات می‌گذشت . شبی در قرارگاه مریوان نشسته بودیم . ساعت حدود ۲۳ بود . شهید اردستانی به اتفاق شهید ستاری در جمع ما حضور یافتند . با دیدن این دو بزرگوار همه بچه‌ها شور و حال وصف ناپذیری پیدا کردند . عزم راسخ و روحیه خستگی ناپذیرشان قابل تحسین بود . چون از علت حضورشان جویا شدیم ، گفتند : « با یک فروند هلی کوپتر جهت بررسی منطقه عملیاتی و انتخاب موضع مناسب برای استقرار سایت ، بر فراز حلبچه پرواز می‌کردیم که به علت بروز نقص فنی هلی‌کوپتر ناچار به فرود اضطراری شدیم . »
گفتم :
ببخشید تیمسار شام خوردید ؟
خیر
اگر اجازه بدهید غذایی فراهم کنیم !
متشکر ! مقداری نان و پنیر کفایت می‌کند .
پس از خوردن چند لقمه نان و پنیر گفتند :
اگر به ماشین ما سوخت بزنید ، حرکت می‌کنیم .
ببخشید تیمسار! بهتره امشب استراحت کنید .
متشکر ! کارهای بسیاری است که باید انجام دهیم .
سوار خودرو شدم و برای گرفتن بنزین به مخزن رفتم . پس از گرفتن بنزین به قرار گاه برگشتم . ایشان پس از دادن رهنمودهای لازم ، خداحافظی کرده ، رهسپار منطقه دیگری شدند .
یادم نمی‌رود در این عملیات موفق که منجر به عقب نشینی نیروهای عراقی از شهرهای حلبچه ، دوجیره ، خرمال ، بیاره ، طویله و ارتفاعات شاخ شمیران گردید ، ما بارها شاهد پرواز و رزم بی‌امان خلبانان شجاع نیروی هوایی از جمله حاج مصطفی بودیم . او هنگام بازگشت از هر عملیاتی موفق ، بر فراز منطقه عملیاتی و محل استقرار نیروهای خودی – برای بالابردن روحیه رزمندگان – اقدام به مانورهای زیبا و دیدنی می‌کرد که بسیار مؤثر بود .
فراموش نمی‌کنم که در این هنگام به اتفاق دوستان پدافندی به آسمان چشم می‌دوختیم و هر یک با خوشحالی به دیگری می‌گفت :
« نوع مانورش را می‌بینی ؟ این حاج مصطفی است ! »

منبع : کتاب اعجوبه قرن

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.