خاطرات سردار شهید منصور ستّاری
روزهای سخت جنگ
« سردار سرلشکر پاسدار محسن رضایی »
اولین روزی که شهید ستاری را دیدم ، دقیقاً به یاد ندارم . آنچه در خاطرم هست ، روزهای آشنایی من با ایشان تقریباً از عملیاتهای بدر و خیبر ، بویژه « فاو » به این طرف میباشد . وی در این عملیاتها که کوران حوادث جنگ بود ، همدوش بچههای بسیجی تلاش میکرد و در لحظه لحظههای جنگ ، یار و مددکار آنها بود .
عملیات والفجر ۸ ، یکی از صحنههایی بود که شهید ستاری نهایت ایثار و ابتکار خود را در آن به نمایش گذاشت . ما این عملیات را با ایده غافلگیری دشمن آغاز کردیم و همه تجهیزات جنگی را در استتار کامل نخلها پنهان ساختیم . حتی توپخانههای ما که از خرمشهر تا خسرو آباد مستقر شده بودند ، در استتار کامل قرار داشتند .
شهید ستاری در این عملیات ، مسئولیت پدافند هوایی را به عهده داشت ، ایشان هم طبق نقشه عمل کرد ؛ اما در همان روز اول شروع عملیات ، سیستم سایت موشکی هاگ ، توسط دشمن شناسایی شد . عراق بلافاصله بعد از شناسایی هاگ ، از سیستم موشکهای لیزری و ضدرادار خود استفاده کرد و رادارهای هاگ ما را از کار انداخت .
بعد از اینکه سایت موشکی و پدافندی از کار افتاد ، حجم بمبارانهای دشمن به شدت افزایش یافت . ما هم هیچ مانع دفاعی برای مقابله با این تهاجم بی امان را نداشتیم . هواپیماهای عراقی به طور مرتب ، بر سر نیروهای ایرانی بمب میریختند . به طوری که در همان روز اول ، حدود پنج هزار نفر از بچههای ما بر اثر بمباران شیمیایی دشمن مجروح شدند .
مشاهده این صحنه برایم واقعاً آزار دهنده بود ، از اینکه میدیدم مقر سایت موشکی ما مورد شناسایی واقع شده ، به شدت ناراحت و مضطرب بودم .
مرتب در اتاق قرارگاه قدم میزدم و در جست و جوی راهی برای گریز از این وضعیت بودم . سراغ جناب ستاری را گرفتم . در آن شرایط حساس ، کسی از او خبر نداشت ، گفتم :
هر طوری شده ، ستاری را پیدا کنید !
بعد از مدتی دیدم ؛ ستاری با چهره خاک آلود وارد اتاق شد و گفت :
چیه برادر محسن ؟
من که کلافه شده بودم ، باصدای بلند گفتم :
تو کجایی بابا ؟ این بچهها را دارند بمباران میکنند . یک فکری بکن !
ستاری گفت :
در منطقه عملیاتی بودم . سایت هاگ را راه انداختیم و الان کار میکند .
حرفهای ستاری ، اندکی آرامم کرد . بلافاصله با منطقه تماس گرفتم ، دیدم سایت راه افتاده و جلو بمبارانهای دشمن را گرفته است .”