خانه » به قلم همشهریان » شعر / بدرقه

شعر / بدرقه

بدرقه
مجید مه آبادی

کوچه اشک می ریزد
پرنده ها مرد گندم گون دشت را
بدرقه می کنند و حیران
می چرخند و می چرخند
دور ویلچری که
در صدای سرفه ی مرد
از حرکت می ایستد

شهر انگار
یادش رفته است
پرنده ها بدرقه ی کسی را کرده اند
که کوچه ها
نام سرخشان را
بر سینه می زنند

—————————————

منبع : کتاب پوتین من کجاست

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.