بدرقه
مجید مه آبادی
کوچه اشک می ریزد
پرنده ها مرد گندم گون دشت را
بدرقه می کنند و حیران
می چرخند و می چرخند
دور ویلچری که
در صدای سرفه ی مرد
از حرکت می ایستد
شهر انگار
یادش رفته است
پرنده ها بدرقه ی کسی را کرده اند
که کوچه ها
نام سرخشان را
بر سینه می زنند
—————————————
منبع : کتاب پوتین من کجاست