خانه » به قلم همشهریان » شعر / دریادلان ، مهاجر و آزاده

شعر / دریادلان ، مهاجر و آزاده

دریادلان
منوچهر سوری

آنان که پیمان با خدا در جبهه بستند
از سنگلاخ حادثه مردانه رستند

شاهین مردان دلیر عرصه ی عشق
بر ارتفاع قله ها آیینه بستند

یک دست قرآن بود و با یک دست دیگر
تکبیرگویان با تبر بت را شکستند

در آتش خمپاره ها تسبیح گویان
چون صاعقه بر قلب دژخیمان نشستند

با خون خود بر دفتر دل ها نوشتند:
دریا دلان تا بی نهایت زنده هستند
—————————————————
مهاجر
منوچهر سوری

در خیالش نقشی از باور کشید
مثل یک مرغ مهاجر پر کشید

وقت رفتن روی سربند پگاه
طرحی از یک لاله ی پرپر کشید

در ازای خون ناحق غروب
بر شب خفاش ها خنجر کشید

از سبوی ترکش خمپاره ها
شهد سرخ لاله ها را سر کشید

لحظه ی آخر به رسم یادبود
چفیه اش را بر تن سنگر کشید

او که معنای سپید یاس بود
قامت از خورشید بالاتر کشید
—————————————————
آزاده
منوچهر سوری

اینان که طلایه دار عشقند
یادآور روزگار عشقند

از تیره ی لاله های سرخند
هم رایحه ی بهار عشقند

مرغان صبور اعتقادند
آزاده ای از دیار عشقند

مابین صفا و مروه ی عشق
سرمنشاء چشمه سار عشقند

در عرصه ی آزمایش عشق
اسطوره ی استوار عشقند

سرفصل صحیفه ی جنونند
آشفته و بی قرار عشقند

فرمود امام راحل «ره» ما
این قافله شهسوار عشقند

———————————-

منبع : کتاب پوتین من کجاست

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.