خانه » به قلم همشهریان » شعر / ترانه ی ویلچر – رعد می زند

شعر / ترانه ی ویلچر – رعد می زند

ترانه ی ویلچر

تقدیم به همسران جانبازان دفاع مقدس

اشرف سرلک

دست هایش از ترانه ی ویلچر انباشته

کمرگاه جوانش

از هجوم بی آرام لحظه ها تاخورده

نمی دانم فرشته ها

از پشت پرچین حیاطشان

روی سجاده ی بلند مهربانی اش

سحرگاه

کدام ترانه را آواز می کنند

که

آفتاب

از دو چشم روشن او

شوق دوباره سر زدن

در درونش شکوفه می کند

——————————————–

رعد می زند …

اشرف سرلک

بغضی پیوسته

تن پوش اسمان

پیراهنی کبود

برافراشته بر رفیع ترین

داربست های خاطره

نه حیاط باغچه را حوصله ی شنیدن

نه هوای دم دار اتاق را مجال گفتن

رعد می زند

خاطره ها خروش می کنند

خس خس سینه اش را مرغ دریایی

بال بال می زنند

زهرا در دبستان انشایش را گریه می کند

لیلا مثل همیشه مجنون

با چادر رنگ و رو رفته اش

قرص های رنگی را می جوید

رعد می زند

پرده ها پیر می شوند

و

سوت خمپاره ها در چشمخانه ی سیاهش

شراب کهنه می شود

رعد می زند

و پاهای بابا

در خلسه ای خونسرد خوابیده اند

او فصل های زیادی را فقط شنیده است

زهرا را

لیلا را

اردیبهشت را که میعادگاه شیدایی اوست

در قاب گذشته اش تصویرهای مبهم جان می گیرند

رژه های پوتین ها

شب های مهتاب

مین های ضد نفر

کنسروهای لوبیا …

بوی خمپاره در نفسش تیر می کشد

حباب های اکسیژن در هجوم سرفه ها پا پس می کشند

رعد می زند

زهرا از نقاشی بابا در باران

تنها آمد

تک می گیرد

رعد می زند

لیلا با غروری چروکیده پا به ناصر خسرو می گذارد

رعد می زند

و ردّ پای بابا را باران در کوچه های شهر

کم کَمَک خیس می کند

——————-

منبع : کتاب پوتین من کجاست

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.