جشنوارهای که چهار سال قبل خیلی غریبانه آغاز بکار کرده بود این روزها دوباره جان گرفته است و قرار است چهارمین دورهاش در مقیاسی بزرگتر و در قالبهایی متنوعتر برگزار شود. «جشنواره خاطره و داستان فتنه» عنوان اولین دوره این جشنواره بود. رحیم مخدومی که در حوزه ادبیات انقلاب و دفاع مقدس نامی شناخته شده است پرچم این جشنواره را بلند و در یک شهرستان بنام پیشوای ورامین کار را شروع کرد. همزمان با ۹ دی سال ۸۹ اختتامیه اولین دوره این جشنواره برگزار شد. سال بعد این جشنواره ادامه پیدا کرد. سومین دوره آن با محوریت «۱۴۰۰ سال فتنه انگیزی در دنیای اسلام» برگزار شد و حالا که فراخوان چهارمین دوره آن اعلام شده است، قرار است «جلوههای اسلام آمریکایی» محور رقابت آثار باشد. رقابتی که امسال دیگر محدود به داستان نیست و در قالبهایی چون خاطره، عکس و کاریکاتور هم انجام میشود. امسال بغیر از مخدومی که دبیری کل جشنواره و بخش داستان را بعهده دارد، رضا برجی، مازیار بیژنی و گلعلی بابایی به ترتیب بعنوان دبیران بخشهای عکس، کاریکاتور و خاطره ستون خیمه جشنواره «رسول آفتاب» هستند. حالا که درباره چهارمین دوره این جشنواره اطلاعاتی پیدا کردیم، بد نیست به مرور حاشیهها و دست آوردهایی چند از دورههای قبلی این جشنواره بپردازیم.
دود از کنده بلند نمیشود!
جشنواره داستان فتنه ثابت کرد که همیشه دود از کنده بلند نمیشود؛ مخصوصاً وقتی که خیلی از کندهها را موریانه زده است! در پایتخت جمهوری اسلامی کم نیستند موسسات و نهادهایی فرهنگی که رسماً از بیت المال بودجه مصوب دارند و سالی چند میلیارد فقط خرج دفتر و دستک خود میکنند. این نهادها اگرچه توفیقاتی هم دارند اما اکثراً در مواقع حساس جا میمانند. در همین ماجرای فتنه ۸۸ تا خیلی از این نهادها بخواهند بجنبند و فیلم و کتاب و… درباره فتنه تولید کنند، کار از کار گذشت و تولیدات حامیان داخلی و خارجی فتنه دو رقمی شده بود. حالا بگذریم که خیلی از همان نهادها هنوز هم نجنبیدهاند!
اما درست در این شرایط که آبی از موسسات و مجموعههای رسمی گرم نمیشد، یک نویسنده خاکی و متواضع در یک شهرستان حاشیه تهران تک و تنها بلند شد و آستین همت بالا زد تا یک اتفاق بزرگ بیفتد. اتفاقی به نام ثبت ادبی فتنه. بنابراین اگرچه سی و خوردهای سال است که انقلاب پیروزی شده و جمهوری اسلامی مستقر شده و کلی سازمان و نهاد فرهنگی زیر پرچم جمهوری اسلامی شکل گرفته، اما خیلی هم نباید منتظر اقدام این مجموعهها بود و اگر پایش رسید باید خود فعالان جبهه فرهنگی انقلاب یا علی بگویند و دوش خود را زیر بار انقلاب دهند.
مردی که خواست فحش بخورد اما کار کند
رحیم مخدومی نویسنده است. نویسندهای که کتابهایش با اقبال نسبی هم مواجه شده. چند کتابش تقریظ رهبر انقلاب را هم دارد. همین الان که وقتی دست به قلم میشود و مثلاً کتاب «من مادر مصطفی» را مینویسد، چند چاپ از آن فروش میرود. مخدومی میتوانست همین بماند. نویسندهای که بنویسد و بفروشد و مصاحبه بدهد و سر نظام فرهنگی کشور غر بزند که مدیران فرهنگی فلان هستند و بیسار! اما او این کار را نمیکند. رحیم مخدومی رمان نویس و داستان نویس و خاطره نگار را میبرد به حاشیه و میشود مدیر فرهنگی. اما نه از آن مدیران فرهنگی پایتخت نشین که حقوق مکفی میگیرند! مدیر فرهنگی یک موسسه شهرستانی که جایش هم روی هواست و خودش باید گلیم خودش را بیرون بکشد. او این کار را میکند تا علم ادبیات ضد فتنه زمین نماند. تا بیست سال بعد کسی نگوید هنوز که هنوز است چهار تا داستان درباره فتنه نداریم. رحیم مخدومی میتوانست یک نویسنده اتو کشیده باقی بماند اما ترجیح داد یک مدیر فرهنگی شود که خودش باید کار خشت و گل کند، بیشتر کار کند و کمتر دیده شود و بیشتر مورد انتقاد قرار گیرد. اینجاست که یاد این جمله شهید آوینی میافتیم که «کارتان را برای خدا نکنید، برای خدا کار کنید!»
دستمان خالی است، پر است!
چت مقدس، دختران فیروزهای، رجل سیاسی، دانشجو جنبش یا کرنش و… کتابهایی هستند که از جشنواره داستان فتنه بیرون آمدهاند. خواندن این کتابها یک چیز را ثابت میکند: چقدر دستمان در حوزه ادبیات ضد فتنه خالی است. اینکه بعد از چهار پنج سال فقط پنج شش کتاب داستانی درباره فتنه نوشته شده باشد واقعا تاسف آور است. خود این کتابها هم از قوت و ضعف برخوردارند و برخی از آنها یا برخی از داستانهای انها ممکن است چندان قوی نباشند. اما به هر حال همین است که هست. یعنی رحیم مخدومی و جشنوارهاش تک و تنها توانستهاند همینها را جمع آوری کنند. و این تقصیر کیست؟ تقصیر مخدومی که وقتی به خیلی از نویسندگان گفته است چنین جشنوارهای میخواهد راه بیاندازد، به به و چه چه کردهاند، و وقتی گفته است شما هم اثر بفرستید، نک و ناله کردهاند که نه و نمیشود و ما را عفو کنید و…؟ بالاخره آنها هم حق دارند. نویسنده هستند و بالاخره قرار نیست که پرستیژ خود را خراب کنند!
اما وقتی به همین کتابها نگاه میکنیم یک چیز دیگر هم میفهمیم: چقدر نسل جوانی از نویسندگان وجود دارند که حاضرند جور ناز و استخاره نویسندگان بزرگتر را بکشند. نویسندگان جوانی که خیلی بیشتر از بزرگترهایشان فهمیدهاند که ثبت ادبی و هنری فتنه چقدر مهمتر است از بیانیه دادن و سخنرانی کردن و محکوم کردن و….
این ریزش و رویش بدست نیامد مگر با یک جشنواره جمع و جور شهرستانی که حالا دارد وارد چهارمین دورهاش میشود.