خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » شهید محمد کاشانی به روایت پدرش / از اعزام تا شهادتش فقط یک ماه طول کشید

شهید محمد کاشانی به روایت پدرش / از اعزام تا شهادتش فقط یک ماه طول کشید

در جنگ نابرابر ایران و عراق، افراد مختلفی بودند که با فرهنگ‌‌ها و رفتارهای خاص خود در راه دفاع از میهن و آرمان‌های خویش به شهادت رسیدند و حالا فرهنگ حماسه ‌آفرینی آنها موجب افتخار دیگران شده است. «شهید محمد کاشانی» از جمله شهدایی است که در عین نوجوانی دارای ویژگی‌های بزرگی است. پدرش «علی کاشانی» درباره فرزند شهیدش چنین می‌گوید:

محمد فرزند کوچک من است. او متولد شهر پیشوا است، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در همین شهر گذراند و در همین دوران جوانی ارتباط بسیار عمیقی با مسجد محل داشت. سیزده ساله بود که اصرار عجیبی برای حضور در جبهه داشت اما به دلیل سن کم و جثه ضعیف‌اش با رفتنش مخالفت کردیم.

سال ۶۲ یک شب فرماندهی از سپاه ورامین به پایگاه مسجد محل آمد و از نیاز فوری جبهه‌‌ها به نیرو خبر داد. آن شب محمد هم در آن جلسه حضور داشت و با شنیدن این صحبت‌ها بهانه خوبی پیدا کرد تا مصمم‌تر از قبل به رفتن، پافشاری کند. فردای آن روز به سپاه ورامین رفت و نامش را نوشت، هنگامی که به خانه برگشت موضوع ثبت ‌نامش را به ما گفت؛ به مادرش گفتم دیگر اصرار و نصیحت فایده ندارد. او رفتنی است.

* از اعزام تا شهادت فقط یک ماه فاصله بود

۱۲بهمن ماه سال ۱۳۶۲ یعنی زمانی که تنها ۱۳ سال داشت، عازم جبهه و جزیره مجنون شد و در اسفندماه همان سال یعنی یک ماه بعد به شهادت رسید.

* رجعت پیکر بعد از ۱۴ سال

 سال ۱۳۷۶ توسط حجت‌الاسلام محمد جنیدی امام جمعه رودسر خبر بازگشت پیکر محمد به همراه ۴ نفر از همرزمانش را به ما دادند. به همراه مادر، برادر و خواهرهایش به سپاه ورامین رفتیم و بدن محمد و ۴ نفر دیگر پس از انتقال به پیشوا و تشییع، در صحن مطهر امام ‌زاده جعفر (پیشوا) به خاک سپرده شد.

*بی صداقتی را تحمل نمی‌کرد

محمد با اینکه سن کمی داشت، اما روح بلند و اعتقادات عجیبی داشت؛ به طوری که هنوز بعد از ۲۷ سال از شهادتش نتوانستیم او را بشناسیم. دوستی داشتم که صبح تا ظهر توی مزرعه من کار می‌کرد و عصرها هم منشی پزشک بود، یک روز او به همراه محمد و عمویش در مزرعه مشغول چیدن کاهو بودند، این دوست من کاهوهای ریزتر را ته جعبه و درشت‌ها را روی جعبه می‌چید. محمد با سن کمی که داشت شدیداً به او اعتراض می‌کند و می‌گوید مردم را نباید با این چیزها گول زد.

*از نوجوانی به مسائل شرعی حساس بود

زمینی با مساحت ۵۰۰ متر را نزدیک منزل خریداری کرده بودیم. برادرم هم در این زمین با من شریک شد. از همان اول که تفکیک کردیم حد و مرز زمین مشخص شد، تعدادی درخت میوه در آن کاشتیم، اما به بچه‌هایمان گفتیم آزاد هستید از میوه‌های آن بخورید، اما محمد حتی حاضر نمی‌شد زیر سایه درخت‌های میوه عمو استراحت کند. اینگونه مسائل شرعی را رعایت می‌کرد و به آن حساس بود.

فارس

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.