خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » شهیدی که طی درگیری با قاچاقچیان به شهادت رسید

شهیدی که طی درگیری با قاچاقچیان به شهادت رسید

وارد گلزار شهدای شهرستان ورامین در صحن حسین رضا شهرستان ورامین شدیم و پس از نثار صلوات و فاتحه به ارواح منور شهدای به خون خفته اسلام و انقلاب، وارد شدیم؛ گلهای رنگارنگ و عطر گلهای تازه هوش از سر هر جنبه ای میبرد، می شد شور و شوق وصف ناپذیر افرادی را که وارد می شدند را در چهره آنها دید.

به سراغ خانم هایی که در انتهای گلزار شهدا بر روی مزار سرباز شهیدی نشسته بودند رفتیم، اشک در چشمان مادر شهید موج میزد.

با موافقت وی از سن پسرش در زمان شهادت پرسیدیم که در جواب گفت: پسرم هادی در سن شانزده سالگی در تایباد طی درگیری با قاچاقچیان به شهادت رسیده است.

مادر شهید هادی حسن آبادی گفت: بعد از جنگ برای اقامت موقت چندسالی را در ورامین ساکن شدیم که در همان زمان هادی باید به خدمت سربازی می رفت.

وی در خصوص خصوصیات اخلاقی فرزندش که در مناطق مرزی خدمت می کرده و محل استراحت آنها نیز سنگرهای دارای شرایط خاص می باشد گفت: زمانی که دراولین شب از اولین مرخصیی که آمده بود خواستیم برایش زیراندازی پهن کنیم با مخالفت وی مواجه شدیم که دلیل این مخالفت را نیز نداشتن زیرانداز همسنگرانش دانست و اینگونه همه ما را قانع کرد که من به زمانی که آنها به مرخصی می روند ندارم؛ الان آنها درون سنگر و بدون زیرانداز در حال استراحت هستند و من نمی توانم بر روی زیر انداز بخوابم.

این مادر شهید به نقل از هم رزمان و هم سنگران پسرش گفت: زمانی که همسنگران هادی پس از شهادتش به منزل ما آمده بودند گفتند که هادی شب های آخر همه ما را به نماز جماعت اول وقت دعوت می کرد و حتی از غذایی که سهمیه او بود مقداری را میخورد و مابقی را به افرادی که گرسنه مانده بودند می داد تا از این راه آنها را به روحیات جوانمردانه دعوت کند.

وی اذعان کرد: روز آخر آخرین مرخصی را که آمده بود از ما خواست تا برای او و دوستان همرزمش حلوا آماده کنیم که دلیل این کار را از او جویا شدم که پاسخ داد دوستانم در منطقه منتظر همچین غذاهایی هستند و مطمئناً با دیدن این حلوا بسیار خوشخال می شوند؛ و به این صورت با دستان خودش حلوای خود را بین دوستانش پخش کرد.

مادر شهید حسن آبادی در مورد وصیت نامه این شهید نیز گفت: کاغذی را در زمان رفتن به منطقه پس از اتمام آخرین مرخصیش به من داد و گفت این را در گوشه ای بگذار که بعداً صاحبش می آید و آن را از شما می گیرید ولی آن را نخوان که بعد از اینکه به شهادت رسید متوجه شدیم که آن کاغذ همان وصیت نامه شهید بوده که اطرافیان آن را به اطلاع ما رساندند.

وی در مورد شهادت پسرش گفت: دوست و همرزم پسرم می گفت که هادی شب شهادتش به سراغ من آمد و گفت که باید بگذاری من به جای تو سر پست بروم که بسیار برای من جای تعجب داشت و وقتی دلیلش را جویا شدم فقط جواب داد اگر نگذاری من به جای تو امشب پست دهم آن دنیا جلوی تو را می گیرم زیرا من خوابهایی را دیده ام که باید امشب پست دهم.

این مادر شهید ادامه داد: آن شب هادی را تیربار کرده بودند که درون سنگرش در خون غلطیده بود و زمانی که دوستانش به او رسیدند با سنگهای بسیار بزرگی روی پاهایش روبرو شدند که هیچکدام از آنها نتوانستند آنها را از روی پای هادی بلند کنند و در نهایت امر نیز خود هادی به دلیل اینکه ورزشکار قهاری بود با ندای یا علی و یا حسین این سنگ ها را از روی پای خود برداشت.

وی ادامه داد: پس از این ماجرا او را به تهران انتقال دادند که طبق گفته ها در راه به شهادت رسیده بود و پس از اینکه به بیمارستان تهران منتقل شد به ما اطلاع دادند که هادی شما به شهادت رسیده است و برای گرفتن پیکرش به بیمارستان بیایید.

مادر شهید حسن آبادی در مورد خصوصیات اخلاقی شهید هادی حسن آبادی گفت: پسرم فردی بود که نه تنها باری را بر دوش کسی نمی گذاشت، بلکه تمام سعی خود را می کرد تا اگر شخصی چه غریب و چه خودی کاری داشته باشد آن را انجام دهد تا جایی که یک بار زمانی که به مرخصی آمده بود همان جلوی درب خانه پس از سلام و احوال پرسی بدون اینکه پوتین هایش را در بیاورد خواست که برود که از او پرسیدم کجا می خواهی بروی که گفت، همسایه جدید برایمان آمده است که می روم به آنها خوش آمد بگویم ولی دیر آمد که گفت به آنها کمک کردم تا وسایلشان را به درون خانه ببرند.

 ورامین ما

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.