زندگی نامه شهید محمد انصاری

شهید محمد انصاری

ولادت ۱۳۳۹/۵/۱۹

شهادت ۱۳۶۱/۵/۱۷

درخانواده ای مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود . چون پسری با هوش و کنجکاو بود در شش سالگی راهی دبستان شد و علی رغم سن پایینش در هفت سالگی نمـــاز می خواند و تمام فرائض دینی اش را به انجام میرسانید .

مسافت طولانی خانه و مدرسه را در سرما و گرما پیاده طی میکرد و دَم بر نمی آورد . در قالی بافی به مادرش کمک میکرد و حتی در یک تابستان خود به تنهایی ۲ قالی بافت . شاگرد ممتاز دبستان های شهرستان ورامین شد . دوره دبیرستان را در رشته ریاضی و فیزیک به اتمام رسانید .

سال ۵۷ در کوران انقلاب در دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد . وی پس از انقلاب توانست اولین پایگاه مقاومت بسیج پیشوا ، کتابخانه و نشریه سلمان را تاسیس نماید .

علاوه بر تدریس  در آموزش و پرورش به لحاظ روحیه مبتکر و خلاق عازم جهاد سازندگی  گردیدو در کمیته فرهنگی آن نهاد مشغول به خدمت به محرومان شد . به حدّی که صبح ها در جهاد سازنگی ، عصر ها معلم امور تربیتی آموزش  و پرورش و شب ها در خدمت بسیج و فعالیت های آن بود . تانیمه های شب به راز و نیاز با خدای خویش می پرداخت . پس از چند ماه زندگی مشترک خویش عازم جنگ و جهاد شد .

جمله ای زیبا تیکه کلام ایشان بود :

” ما باید بیدار باشیم و پاسداری بدهیم تا منافقین و جنایتکاران راحت نباشند “

همیشه کلامش در مورد شهادت بود و سرانجام در سحرگاه هفدهم مرداد سال ۱۳۶۱ در سن ۲۲ سالگی به یکتا آفریننده جهان پیوست …

یادش گرامی ، راهش مستدام باد .

فرازی از وصیت نامه :

لحظه‌لحظه باارزش و پرعظمت است. امشب هم‌چون شب عاشورای حسینی است که می‌بایست راه خویش را انتخاب کرد پس خدایا یاری‌ام کن تا امشب در صحنه کارزار حاضر شوم و هم‌چون یاران آقا اباعبدالله‌الحسین (ع) بجنگم و به شهادت نائل گردم. بارالها! خالصم کن تا هدف، عمل و تمامی اعضا و جوارحم برای تو باشد، و من به‌دنبال پیام رهبر قائدم و سرورم به‌پا خاستم تا او را یاری کنم و مستضعفین جهان را از بند مستکبران رها سازم.

یک خاطره کوتاه :

درعملیات رمضان درحالی او را در پاسگاه زید زیارت کردم که می گفت: می ترسم جنگ تمام شود و شیپور جنگ جنگ تا پیروزی خاموش شود ولی من عاشق شهادت همچنان با خجالت به خانه برگردم.او سرانجام در ۱۳۶۱/۵/۱۷ درعملیات رمضان به آرزوی خویش رسید.

” اکبر سلیمانی ”

بغض جبهه